سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طواف دل

هیجانها چند بعدی هستند. هیجانها به صورت پدیدههای ذهنی ، زیستی ، هدفمند و اجتماعی وجود دارند. هیجانها از این نظر احساسهای ذهنی هستند که باعث میشوند به صورت خاصی مثل عصبانی یا شاد احساس کنیم. هیجانها واکنشهای زیستی هم هستند. آنها پاسخهای بسیج کننده انرژیاند که بدن را برای سازگار شدن با هر موقعیتی که روبرو میشویم آماده میسازند. برای مثال خشم نوعی میل انگیزشی در ما ایجاد میکند تا کاری انجام دهیم که معمولا آن را انجام نمیدهیم، مثلا با یک دشمن بجنگیم یا به یک بیعدالتی اعتراض کنیم. هیجانها پدیدهای اجتماعی نیز هستند. وقتی هیجانی میشویم علائم قابل تشخیص چهرهای ، ژستی و کلامی میفرستیم که کیفیت هیجان پذیری ما را به دیگران منتقل میکند. (مثل حرکت ابروهایمان و تن صدایمان)


ابعاد هیجان

* عنصر ذهنی به هیجان احساس میدهد یعنی تجربه ذهنیای که هم معنی و هم اهمیت شخصی دارد. هیجان از نظر شدت و کیفیت در سطح ذهنی احساس میشود.
* عنصر زیستی فعالیت دستگاههای خودمختار و هورمونی را شامل میشود، به این صورت که آنها برای آماده کردن رفتار کنار آمدن سازگارانه آن در هیجان دخالت دارد. فعالیت [فقط کاربرانی که ثبت نام کرده اند می توانند لینک ها را مشاهده کنید. ] و فیزیولوژیکی آن چنان با هیجان آمیخته است که هر گونه تلاش برای تجسم فردی عصبانی که برانگیخته نباشد تقریبا غیرممکن است.
* عنصر کارکردی (هدفمند) به این سوال مربوط میشود که وقتی فردی هیجانی را تجربه میکند چه فایدهای از آن میبرد. آدم بدون هیجان از لحاظ تکاملی در مقایسه با سایر آدمها اشکال دارد. برای مثال تجسم کنید فردی که قابلیت ترس ، [فقط کاربرانی که ثبت نام کرده اند می توانند لینک ها را مشاهده کنید. ] ندارد از نظر بقای جسمانی و اجتماعی چقدر در وضعیت نامساعدی قرار دارد.
* عناصر بیانگر جنبه اجتماعی و ارتباطی هیجان است. تجربههای خصوصی ما از طریق ژستها ، آواگریها ، و بویژه جلوههای صورت به دیگران ابراز و منتقل میشوند. پس هیجانها کل بدن ما را درگیر میکنند. احساسها و پدیدارشناسی مان ، زیست شیمی و نظام عضلانی مان ، امیال و هدفهایمان و ارتباط و تعاملمان با دیگران است.


دیدگاههای مربوط به هیجان

دیدگاه زیستی

این دیدگاه معتقد است که هیجانها از تاثیرات بدنی گذرگاههای عصبی لیمبیک، الگوهای شلیک عصبی و پس خوراند صورت میگیرد.
دیدگاه شناختی

این دیدگاه معتقد است که هیجانها از رویدادهای ذهنی نظیر ارزیابیها ، دانش و حافظه ، زمانی که فرد معنی شخصی رویدادهای محرک را تعبیر میکند ناشی میشود. چون مواردی نظیر داروها ، تحریک برقی مغز و پس خوراند صورت هیجان را فعال میکند. معلوم است که نیروهای زیستی بدون دخالت شناختی یا با دخالت آن تجربه هیجانی به بار میآورند چون افراد تقریبا همیشه ارتباط شخصی و اهمیت شخصی رویدادها را تعبیر میکنند پس معلوم میشود که نیروهای شناختی هم موجب تجربه هیجانی میشوند.
چند تا هیجان وجود دارد؟

گرایش شناختی بر هیجانهای اصلی مثل خشم ، ترس تاکید میکند و به اهمیت هیجانهای ثانوی یا اکتسابی کم بها میدهد. گرایش شناختی قبول دارد که هیجانهای اصلی مهم هستند اما معتقد است جالب بودن تجربههای هیجانی به خاطر تجربههای فردی ، اجتماعی و فرهنگی است. در نهایت پاسخ دهی به سوال فوق بستگی به اینکه طرفدار گرایش شناختی باشیم یا زیست شناسیی فرق میکند.


* دیدگاه زیستی معتقد است که انسانها چیزی بین 2 تا 10 هیجان دارند.
* دیدگاه شناختی معتقد است که انسانها خزانه هیجان بسیار متنوع تری از هیجانهای اصلی دارند. این نظریه پردازان میگویند درست است که تعداد معدودی مدار عصبی و واکنش بدنی مثل جنگ و گریز وجود دارد اما چند هیجان مختلف میتواند از واکنش زیستی یک ایجاد شوند برای مثال یک پاسخ فیزیولوژیکی تنها مثل بالا رفتن سریع فشار خون میتواند مبنای زیستی خشم ، حسادت یا رشک باشد.

هیجانها چه فایدهای دارند؟

از دیدگاه کارکردی هیجانها به صورت واکنشهای زیستی تکامل یافتهاند تا به ما کمک کنند تا با تکلیف اساسی زندگی مثل مواجه شدن با تهدید به خوبی کنار بیاییم. علاوه بر این هیجانها به هدفهای اجتماعی هم کمک میکنند. هیجانها احساسات ما را به دیگران منتقل میکنند، بر نحوه تعامل دیگران با ما تاثیر میگذارند، ما را به تعامل اجتماعی فرا میخوانند و نقش مهمی در برقراری روابط میان فردی ، حفظ و قطع آن دارند.


نوشته شده در پنج شنبه 90/2/8ساعت 11:52 صبح توسط دلدار نظرات ( ) | |

شاید این تست برای شما تکراری باشد , اما ارزش دوباره امتحان کردنش را دارد ..

تست هوش باید پس از خواندن سئوال در عرض فقط ? ثانیه به آن جواب درست را بدهید در پایان تعداد پاسخهای درست شما ضرب در ?? میشود و میزان آی کیو شما را نشان میدهد (آسانی سوالات شما را گول نزند !!!)

?- بعضی از ماهها ?? روز دارند بعضی ?? روز چند ماه ?? روز دارد؟

?- اگر دکتر به شما ? قرص بدهد و بگوید هر نیم ساعت ? قرص بخور چقدر طول میکشد تا تمام قرصها خورده شود؟

?- من ساعت ? شب به رختخواب رفتم و ساعتم را کوک کردم که ? صبح زنگ بزند وقتی با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم چند ساعت خوابیده بودم؟

?- عدد ?? را به نیم تقسیم کنید وعدد ?? را به حاصل آن اضافه کنید چه عددی به دست می آید؟

?- مزرعه داری ?? گوسفند زنده داشت تمام گوسفند هایش به جز ? تا مردند چند گوسفند زنده برایش باقی مانده است؟

?- اگر تنها یک کبریت داشته باشید و وارد یک اتاق سرد و تاریک شوید که در آن یک بخاری نفتی یک چراغ نفتی و یک شمع باشد اول کدامیک را روشن میکنید؟

?- فردی خانه ای ساخته که هر چهار دیوار آن به سمت جنوب پنجره دارد خرسی بزرگ به این خانه نزدیک میشود این خرس چه رنگی است؟

?- اگر ? سیب از ? سیب بردارین چند سیب دارید؟

?- حضرت موسی از هر حیوان چند تا با خود به کشتی برد؟

??- اگر اتوبوسی را با ?? مسافر از مشهد به سمت تهران برانید و در نیشابور ? مسافر را پیاده کنید و ? مسافر جدید را سوار کنید و در دامغان ? مسافر پیاده و ? نفر را سوار کنید و سرانجام بعد از ?? ساعت به تهران برسید حالا نام راننده اتوبوس چیست؟

ارزیابی تست براساس تعداد جوابهای نادرست سطح هوش

?تا و بیشتر دانش اموز دبستان

? تا دانش اموز دبیرستان

? تا دانشجو

?-? استاد دانشگاه

? مدیران ارشد . . . . .

پاسخ تست ها
?- تمام ماهها حداقل ?? روز را دارند

?- یک ساعت (شما یک قرص را در ساعت ? و دیگری را درساعت ?/? و بعدی را در ساعت ? می خورید)

?- ساعت کوکی نمیتواند شب و روز را تشخیص دهد پس به اولین ساعت ? که برسد زنگ میزند که
ساعت ? شب است

?- حاصل ?? است ( تقسیم بر نیم معادل ضرب در ? است)

?- او ? گوسفند خواهد داشت

?- کبریت

?- سفید چون خانه ای که هر چهار دیوارش رو به سمت جنوب پنجره داشته باشد باید در نوک قطب جنوب باشد

?- همان? سیب

?- هیچ( حضرت نوح بود نه حضرت موسی)

??- خوب خودتونید دیگه( نام خودتان)


نوشته شده در پنج شنبه 90/2/8ساعت 11:51 صبح توسط دلدار نظرات ( ) | |

چون دوره اول نخست وزیری میرحسین موسوی، سراسر با مصالح ملی و مذهبی برخورد داشت و ناهماهنگی آن با رئیس جمهوری و خط مستقیم مجلس و روحانیت مشهود و مسلم شد، پس از انتخاب دوباره رئیس جمهور، این موضوع مسلم بود که نه رئیس جمهوری مایل به انتخاب دوباره موسوی برای نخست وزیری است و نه...
آیت الله سید محمد خامنه ای که پس از پیروزی انقلاب در مجلس خبرگان قانون اساسی فعالیت می کرد، برگ هایی از تاریخ را برایمان ورق زد که تاکنون در هیچ اثر نوشتاری نخوانده بودیم. وی تاریخ شفاهی بود که از روند تصویب قانون اساسی، قانون اصل ولایت فقیه، استرداد شاه و بسیاری از مسایل دیگر پرده برداشت و سخن گفت.

به گزارش «تابناک»، وی که از اعضای شورای تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به فرمان امام خمینی (ره) در سال 57 بود و هم اکنون به عنوان یک فیلسوف و مجتهد عهده دار ریاست بنیاد حکمت اسلامی صدراست، در گفت وگویی مشروح با همشهری ماه، به تاریخچه تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و جریانات اوایل پیروزی انقلاب اسلامی اشاره کرد و از برخی جریانات پرده برداشت.

بخش هایی از ناگفته های ایشان به شرح زیر است:

ـــ پیش از سال 57 یعنی در حول و حوش سال 54 موسسه تحقیقاتی حقوق اسلام را با سی نفر از طلاب و سرمایه‌گذارهای بازار راه‌اندازی کردیم و قرار شد، در آن قوانین آینده را برای کشور آماده کنیم و این نخستین گام ما برای پیروزی انقلاب بود. پس از آن در سخت ترین مقطع وکیل دادگستری شدم و ناظر جریان مبارزات و سخت گیرها و دیدن خیلی پرونده‌ها سبب شد، حس کنم این انقلاب پیروز است و اینچنین بود که وارد عرصه شدم.

ـــ نخست اینکه باید تأکید کنم در سطوح بین‌المللی، هر کس مدعی قانون اساسی بهتر است، حاضرم به مناظره بروم. قانون اساسی ایران، بهترین قانون اساسی دنیاست.

ـــ وقتی وارد مجلس شدم، بسیار شلوغ بود و این امر به دلیل آن بود که همه احزاب بودند از نهضت آزادی بگیرید تا باقی دسته‌ها و همه هم با هم درگیر بودند. احساس مسئولیت کردم و پای کار ایستادم. اکنون هم صورت مذاکرات مجلس نشان می‌دهد در آن زمان کجاها حرف زدم دقیقا اگر نگاه کنید، هر کجا احساس وظیفه کردم، وارد میدان شدم. در مجلس دوم اما مسائل و دعواها خانوادگی شد. در هر دو دوره مجلس به طور معمول بسیار بد اداره می‌شد، آیین‌نامه ها خوب عمل نمی شد.

ـــ برای نمونه، دقیقا به یاد دارم که نوشتن پیش نویس طرح آزاد سازی گروگان های آمریکایی در قرارداد الجزایر بین ایران و آمریکا را من نوشتم. سید محمود کاشانی گفت: حاج آقا شما خودت تنهایی بنویس این قرارداد را. من هم در آن زمان جایی نداشتم و رفتم در پستو؛ جایی که برای رختخواب های اضافه بود. از رختخواب ها به عنوان میز استفاده کردم و هشت صفحه قرارداد را که در حال حاضر در صورت مذاکرات مجلس هم است، نوشتم. فقط یک اصلاحیه داشت که سفارتخانه به جاسوس خانه تبدیل شد.

ـــ سیاست به عنوان وظیقه دینی هیچ گاه تمام نمی‌شود. اگر انسان 95 ساله هم باشد باید عصازنان و خم با عصا دشمن را تهدید کند، ولو اینکه شهید شود.

ـــ فتنه‌انگیزترین دوران انقلاب سال 57 بود. هم اکنون دوره اول انقلاب را در کشورهای دیگر چون مصر، تونس، ‌لیبی و دیگر جاها می‌بینیم. امام (ره) در آن زمان به عنوان شخص نبود امام خمینی (ره) پدیده عجیب و غریبی در تاریخ است که سال‌ها بعد همه به اهمیت آن پی بردند که یک نفر همه مشکلات را پیش بینی و حل کرد. امام (ره) خیلی زرنگ بود، اول کار انقلاب را پیروز کرد و این شگرد سیاسی برای کسی که تجربه در این کار ندارد، بسیار ارزشمند است بعد حکومت نظامی را نقد، حکومت را طرد کرد.

ـــ او در آن سال در شرایط سخت و مشکلات بسیار زیاد گفت: بیایید ببینید مردم چه می‌خواهند. مردم با بیش از 98 درصد به جمهوری اسلامی رأی دادند و این سندی برای کشورهایی شد که ادعای دمکراسی داشتند. امام (ره) باز هم در آن شرایط معتقد بود باید تکلیف مملکت را روشن کنیم و از ما خواست قانون اساسی را بنویسیم، در صورتی که این شرایط در هیچ کشوری مرسوم نبود. در این شرایط، تلاش‌های آمریکا و صهیونیست‌ها ادامه داشت و قرار نبود همیشه بمب بیندازند. آنها نفراتی داشتند به اسم علی، تقی، اصغر و غیره که در مجلس، خارج از آن،‌ در دولت و همه مکان‌ها بودند و امام (ره) در آن سال هر چه کشید از اطرافیان بود. آنها خط غلط می‌دادند و به زور، خواهش و التماس نظر می‌دادند و گاهی هم موفق می‌شدند.

ـــ از دست دولت موقت بسیار ناراحت بودم. این دولت به من حکم داد و رئیس ساواک شدم به گونه ای که اطلاعات و امنیت دست من بود. می گفتند: خامنه‌ای آخوند نیست و عین خود ماست؛ اما من پس از مدتی، از دست دکتر یزدی قهر کردم و نامه‌ای به امام نوشتم.

ـــ مچ آنها را در لحظه خیانت گرفتم. داشتند اسناد ساواک را می‌دزدیدند که من رسیدم. در این صحنه عبدالعلی بازرگان هم بود. به من هم دم در گفتند از فردا هیچ کدام را راه نداد. دو روز بعد یزدی آمد و به من گفت: آقای خامنه‌ای باید با شما صحبت کنم من هم گفتن حرفی برای گفتن ندارم و بالاخره با دعوا قهر کردم و دیگر نرفتم.

ـــ ببینید بازرگان شخصا ضعف دارد. من داستان‌هایی دارم که نشان می‌دهد عبدالعلی بازرگان از نظر اجرایی، عقیدتی تنها یک تئوریسین و استاد دانشگاه بود و اطلاعاتی در این زمینه داشت. او عین کسی بود که رانندگی را از روی کتاب یاد گرفتند، دستش در کار نبود و دکتر یزدی به معنای واقعی رئیس دولت بود.

ـــ بله من نخستین و آخرین نفری بودم که بازرگان از او شکایت کرد؛ آن هم سر حرف هایی که در روزنامه کیهان درباره دولت موقت (فکر کنم سال 59 یا 60) زدم. بازرگان شکایت کرد و دفاع کردم و در دفاعیه گفتم: مرده نمی‌تواند حرف بزند و شکایت کند. چون دولت موقت مرده پس مرده نمی‌تواند شکایت کند و من تبرئه شدم.

ـــ  این نتیجه بود که حاصل شد، قصد امام (ره) این نبود. به امام (ره) گفته بودند این‌ها نیروهای خیلی خوب، مذهبی و متدین هستند. البته مهندس بازرگان را من می‌شناختم. ما برای تدوین اصل پیش نویس قانون اساسی به حسینیه ارشاد می‌رفتیم و جلسات در آنجا برگزار می‌شد و بعدها به دلیل ممنوعیت‌های به وجود آمده در منزل حاج سید جوادی تشکیل می‌شد.

ـــ مرحوم بهشتی گفت: خودمان نوشتیم، پس درست است. مرحوم آیت الله منتظری به دفاع از من بلند شد و در آن لحظه بود که مجلس هشیار شد که با این آیین‌نامه دارد کلاه سرمان می‌رود. گفتم: اگر ما اختیار داریم، باید طرز اداره آن هم با خودمان باشد و خودمان چگونگی آن را تعیین کنیم. دولت نباید دخالت کند. امام (ره) متوجه شد، اینها دارند با هول کردن، می خواهند آنچه را خودشان می‌خواهند، در کاسه ما گذارند. پس به این نتیجه رسیدیم که اینگونه نمی‌شود این مجلس خبرگان قانون اساسی است که با حدود هفتاد آدم خبره که پنجاه نفر آنها روحانی هستند، تشکیل شده است، روحانیانی که هیچ در این زمینه‌ها کار نکرده بودند و تنها هوش ایمانی به آنها کمک می‌کرد.

ـــ مرحوم آیت بسیار آدم هشیاری بود، اصل ولایت فقیه را ایشان باعث شد؛ البته در کنار وی همه جوان‌ها هم بودند. مرحوم هاشمی‌نژاد، آیت الله،‌ آیت الله العظمی شیرازی. البته باهنر خیلی آرام بود، اصلا صدا نداشت. در یک جلسه برای بررسی بنی صدر حرف می‌زد. آیت الله مکارم شیرازی دفاع کرد که بسیار دفاع خوبی بود و خطر نبود اصل ولایت فقیه از بیخ گوش ما گذشت. جاهای مهمی هم بود که خودم نقش کلیدی داشتم و توضیح نمی‌دهم.

ـــ  مثلا گروه نهضت آزادی همیشه مراقب من بودند، همیشه حواسشان به این بود که من یک جاهایی باشم و یک جایی نباشم. در دوره‌ای که قرار شد هرکس کمیسیون خود را اعلام کند من کمیسیون مربوط به دولت و قوه مجریه را نام نویسی کردم، زیرا در آنجا بحث اصل ولایت فقیه مطرح می‌شد، مرحوم باهنر مصئول تقسیم‌بندی شد و گفت: به جز آقای خامنه‌ای بقیه اعضا در همانجایی که ثبت نام کردند مشغول به فعالیت می‌شوند و فقط آقای خامنه‌ای به دلیل رشته‌اشان به کمیسیون قضایی می‌روند و این مسئله نشان داد که اینها ولایت داشتند بر من.

ـــ نهضت آزادی می‌گفت شورای نگهبان هست و ما آن را قبول داریم این‌ها هم نگهبان قانون اساسی هستند و کافیست. اینها می‌خواستند یک چیز درست کنند که قم باشد و درب خانه همیشه بسته باشد و این‌ها تنها تایید کارهایشان را از آنها بگیرند؛ اما نمی‌دانستند روحانی زور باطنی دارد و با نور الهی که از زمان مشروطه جمع شده بود تصمیم اینها را وتو می‌کنند.

ـــ  روحانی باید از لحاظ علمی سطح بالایی داشته باشد و در حد مرجعیت باشد و در سطح تقوا هم که شرط ضعامت حکومت این است که تقوا داشته باشد. کسی اگر تقوا داشته باشد  مثل  امام (ره) می میرد، در حالی که قرض دارد.

ـــ در حال حاضر سران برخی از کشورها چهل تا دویست میلیادر دلار در دنیا پول حساب شده شمرده دارند، در صورتی که فردی که بخواهد منافع مملکت را رعایت کند، باید مطیع به امر مولا و قانونمدار محض و حقوق مردم باشد. رهبر جمهوری اسلامی روحانی باشد کفایت دارد. رئیس قوه قضاییه باید مجتهد باشد، اما نیازی به این نیست که معمم باشد. وزیر اطلاعات هم همینطور. اینها اگر مجتهد باشند کافی است، اما نیازی نیست همه اینها معمم باشند.

ـــ در آن برهه زمانی خیلی‌ها دنبال مقام بودند، اما سید علی تنها می‌گفت: به من بگویید برای انقلاب چکار کنم؟ میزها را تمیز کنم. روزی زمین بشینم. مملکت را اداره کنم. فرقی برایشان نمی‌کرد. اگر تاریخ بدانید یادتان می‌آید ایشان حاضر نشد رئیس مجلس بشود. معاون چمران شد.

ـــ مدیریت بحران؛ هنر هم است. اینکه در جاده صاف حرکت کنید و در آب آرام شنا کنید هنر و مهارت نیست. سید علی این خصوصیات را دارد.

ـــ این‌ها به جوانی که سبز بسته چقدر می‌توانند محبت داشته باشند؟ فرض کنید با جوان که می‌آید در خیابان من خودم را در کنار آن بگذارم و همان کار را انجام دهم. بعد می‌بینم که من چرا باید این کار را انجام دهم. اینکار چه نفعی برای ما دارد.  بعد می‌بینم نه برای من و نه برای نسل‌های پس از من هیچ نتیجه‌ای ندارد. نتیجه این می‌شود که این ملت باید به صورت ید واحد در مقابل دشمن خارجی بیایستد و نباید این ‌کارها را انجام دهد. رأی می‌خواهد بدهد باید رأی درست بدهد و کسی را انتخاب کند که بتواند حقوق، شخصیت و عزت آن را حفظ کند با این وضع هم هیچ مشکلی پیش نمی آید.

ـــ رسانه عمده ما صدا و سیماست و من کارش را قبول ندارم. اگر یک مغازه‌ای یا رستوران غذاپزی 99 درصد غذاهایش لذیذ و مفید باشد و یکی از آنها مسموم باشد، در آن را می بندید. صدا و سیما هم تا 100 درصد سالم نشود، باید در آنجا را بست.

ـــ من در زمان انقلاب در مدرسه نهضت آزادی کمال و کارآموز درس می‌دادم و مسئول پذیرش من هم مرحوم باهنر و بهشتی شدند. آنها آنجا درس می‌دادند اما گفتند ما گرفتاریم و حالا نوبت شماست و من می‌رفتم آنجا و در کنار جوان‌ها بودند.

ـــ یکی از ضرورت های جامعه این است که با جوان حرف زده شود. در همین رسانه تلویزیون که من به هیچ عنوان نمی‌پسندم در برخی از مواقع، حرف‌های خوبی از روحانی و غیر روحانی در آن زده می‌شود، ولی آیا کفایت می‌کند یا نه؟ شبکه سه دایما فوتبال نشان می‌دهد معلوم است در این شرایط، جوان به حرف های یک پیرمرد گوش نمی‌کند ذایقه شان نمی‌کشد و مزه آن را نچشیده است.

ـــ چون دوره اول نخست وزیری میرحسین موسوی سراسر با مصالح ملی و مذهبی برخورد داشت و ناهماهنگی آن با رئیس جمهوری و خط مستقیم مجلس و روحانیت مشهود و مسلم شد، پس از انتخاب دوباره رئیس جمهور این موضوع مسلم بود که نه رئیس جمهوری مایل به انتخاب دوباره موسوی برای نخست وزیری است و نه قشر اصلی مجلس و نه اکثریت ملت و قراین نشان میداد که امام(ره) هم با وی موافقت ندارند؛ بنابراین، دورنمای سیاست هم نشان نمی داد که شخص مذکور دوباره از طرف رئیس جمهوری معرفی شود و مجلس به آن رأی بدهد، از این روی، همه عوامل طرفدار سیاست های مخرّب وی به کار افتادند که میرحسین موسوی دوباره به قدرت برسد.

ـــ چون از انصراف مجلس و رئیس جمهوری مأیوس بودند، به امام خمینی روی آوردند و همه عناصر مؤثر در توطئه به کار افتادند و با حضور مکرر نزد امام (ره) و مدح موسوی چنین وانمود کردند که جوانان جبهه جنگ با صدام طرفدار موسوی هستند و انتخاب نشدن وی صدمه محسوسی به جبهه خواهد زد و این همان نقطه حساسی بود که امام نسبت به آن فوق العاده حساسیت داشتند و اطرافیان هم این را به خوبی می دانستند؛ درست همان وضعی که بعد درباره جام زهر دادن به امام تکرار شد و یکی دو نفر مؤثر جنگ چنین به عرض امام رسانده بودند که جبهه امکان دفاع بیشتر ندارد و امام ناگزیر به سختی و به تلخی برای حفظ نظام و جان جوانان جام زهر را نوشیدند و با متارکه جنگ موافقت کردند ولی بعد که خلاف گفته امنای خائن برایشان ثابت شد، جبران آن ممکن نبود و امام نتوانست حکم خود را پس بگیرد. از این روی، نه به صورت حکم شرعی یا قانونی بلکه به صورت نقل قول از ایشان توسط یک نفر اعلام شد که امام(ره) به مجلس پیام داده اندکه میرحسین را انتخاب کنند.

ـــ این موضوع در میان نمایندگان غلغله ای راه انداخت و روح و وجدان عده ای از مجلس در فشار قرار گرفت که آیا به تجربه و علم خود عمل کنند یا به میل امام؟ من یکی از افرادی بودم که به شدت در فشار روحی بودم، از طرفی نمی خواستم خاطر امام آزرده شود و از طرف دیگر، وظیفه شرعی و قانونی خود می دانستم که به میرحسین رأی ندهم و تا صبح روز رأی گیری در همین تردید بودم و برای بسیاری از نمایندگان که با من مشورت می کردند، جوابی نداشتم و این حالت اکثریت مجلس بود که خیرخواه بودند و با میرحسین عقد مودت نداشتند.

ـــ نتیجه این شد که سرانجام 99 نفر به میرحسین موسوی رأی نداند و بقیه که عده ایی طرفدار میرحسین و عده ای در شک و تردید بودند، به وی رأی دادند و او نخست وزیر شد. پس شکل گیری 99 نفر در واقع اتفاقی بود و بر اساس نوعی جبهه گیری و یا فراکسیون و مانند آن نبود و بیشتر این 99 نفر از رأی و اقدام دیگری خبر نداشتند ولی وجدانشان راحت بود که کار درستی انجام داده اند و مشکل آخرتی ندارند.

ـــ موضوع رأی ندادن 99 برای امام شوک بزرگی بود چون امام ارادت این افراد به خود را می دانستند و با هوشمندی زیادی که ایشان داشتند، زود متوجه موضوع شدند و بعدها هم حقیقت قضیه برایشان روشن شد. امّا این قضیه ابزار و پیراهن عثمان تبلیغاتی شد برای گروه میرحسین در مجلس تا مخالفان سنتی خودشان را از عرصه سیاست بیرون و آنها را ضد امام و مخالف خط امام معرفی کنند و تهمت و افترا و سخنرانی ها و مصاحبه ها و توهین های این دسته علیه 99 نفر شروع شد و تا توانستند بداخلاقی و سیاه نمایی کردند، ولی عجیب اینجاست که تبلیغات این دسته از مخالفان که بیشترشان بعد نوکر آمریکا و صهیونیسم درآمدند، نه فقط در توده مردم مؤثر واقع نشد که حتی باعث بالا رفتن قدر و مقام آنها در حوزه های انتخابیه شد و سیل نامه ها و پیغام های تشکر از مردم به نمایندگان می رسید.

ـــ سال 1388 میوه تلاش حدود سی ساله صهیونیسم و بین الملل و آمریکا و انگلیس بود. دشمنان وقتی از دولت موقت و بنی صدر و واقعه طبس و نوژه و صدام ناامید شدند، تمام نیروی خود را روی دولت و اطرافیان میرحسین موسوی متمرکز کردند؛ اطرافیانی که عده ای از آنها امروز در زندان هستند یا بودند.

ـــ جبهه مقابل این توطئه نیمه پنهان، مجلس بود که متأسفانه بیشتر هیأت رئیسه و عده ای از اوباش مجلس به نمایندگی از دولت بدترین رفتار را با این عده داشتند. پس از مجلس دوم، عده ای از این افراد به دولت رفتند و به محکم و استوار کردن زیر ساخت (فونداسیون) یک براندازی از درون نظام پرداختند و این کار در ابعاد فرهنگی، اقتصادی و پولی، دیپلماسی و سیاسی و تبلیغاتی و رسانه ای و حتی جمع آوری و سازماندهی اوباش و اراذل شهر تهران و برخی مراکز استان ها انجام شد.

نوشته شده در پنج شنبه 90/2/8ساعت 11:46 صبح توسط دلدار نظرات ( ) | |


در پدیده‌ای نادر یک جنین 5 ماهه با دو سر به هم پیوسته و دو دست و پا دربیمارستان نبی‌اکرم(ص) زاهدان مرده به دنیا آمد.

به گزارش "شهر" به نقل از وزارت بهداشت، دکتر لیلا کلبعلی، متخصص زنان و زایمان در زاهدان گفت: این جنین بدلیل بزرگتر بودن دست‌ها نسبت به پاها باز بودن ستون فقرات، باز بودن پشت سر و بیرون بودن مغز و چسبیدن دو سر به یک بدن بصورت سزارین از رحم مادر خارج شد.

وی با بیان این که به علت بدحال شدن مادر پزشکان مجبور به سزارین پیش از موعد شدند، گفت: این جنین برای انجام آزمایشات بیشتر به معاونت درمان دانشگاه علوم‌پزشکی زاهدان منتقل شد.

این متخصص زنان، عوامل محیطی، ژنتیکی، مصرف خودسرانه دارو را از علت‌های تولد چنین نوزادان و جنین‌هایی عنوان کرد و از مادران خواست مراقبت‌های پیش از بارداری و هنگام بارداری را هرگز از یاد نبرند.

جنسیت این جنین دختر بوده است.

نوشته شده در چهارشنبه 90/2/7ساعت 1:55 عصر توسط دلدار نظرات ( ) | |

آنها نمی توانستند چنین مقاومتی را در برابر مرگ از سوی یکی از مخالفان سرورشان تحمل کنند، به همین دلیل زنی از میانشان به چوبه دار نزدیک شده و خود را از پاهای الشویدی آویزان کرد تا وی جان داد، این زن هدی بن امیر نام داشت.
"هدی بن امیر" جلاد بنغازی که بخاطر جنایاتش مورد نفرت مردم قرار گرفت، از جمله خادمان دیکتاتور لیبی است که برای اربابش دست به هر جنایتی می زند.

"هدی بن امیر" از جمله شخصیتهای جنایتکار و منفور رژیم معمر قذافی است. نام او برای چندین دهه لرزه بر اندام مردم بی دفاع لیبی می انداخت چرا که وی در قساوت و بیرحمی دستکمی از ارباب خود قذافی نداشت.

نام بن امیر برای نخستین بار 27 سال پیش در لیبی بر سر زبانها افتاد. سال 1984 مراسم اعدامی در شهر بنغازی (طلایه دار اعتراضات مردمی اخیر این کشور) با حضور دیکتاتور قذافی برگزار شد.
 
این مراسم برای اعدام جوانی 30 ساله بنام "حامد الشویدی" که متهم به اقدام علیه دولت قذافی شده بود، ترتیب داده شد. زمانی که این جوان به دار آویخته شد پیکر نیمه جانش برای چند دقیقه بر بالای چوبه دار تکان می خورد که این مسئله خشم هواداران دیکتاتور را برانگیخت.
 
آنها نمی توانستند چنین مقاومتی را در برابر مرگ از سوی یکی از مخالفان سرورشان تحمل کنند، به همین دلیل زنی از میانشان به چوبه دار نزدیک شده و خود را از پاهای الشویدی آویزان کرد تا وی جان داد، این زن هدی بن امیر نام داشت.
 


 
قذافی از تماشای این صحنه و شدت وفاداری بن امیر متاثر شده و وی را بعنوان شهردار بنغازی منصوب کرد. از آن زمان تا کنون خون صدها تن از مردم بنغازی بدست این جلاد ریخته شد. وی بخاطر این اقدامات مورد نفرت عمومی بود و وحشت از انتقام لحظه ای ترکش نمی کرد برای همین با وجود داشتن محافظ در تمام مدت با خود کلتی را حمل می کرد که در صورت لزوم از خود دفاع کند.
 
بن امیر بارها به اطرافیانش گفته بود: در بنغازی هیچ مردی وجود ندارد، مرد فقط منم. این زن خونخوار که در طول عهده داری منصب شهرداری بنغازی صدها جنایت هولناک را مرتکب شد در توجیه علت کارهایش می گفت: ما نیازی به گفتگو با دیگران نداریم بلکه ما به چوبه های دار بیشتر نیاز داریم.
 
پس از قیام مردم بنغازی و فتح این شهر توسط انقلابیون بن امیر گریخته و خود را به دیکتاتور رساند. در آخرین سخنرانی که قذافی علیه انقلابیون کرده و آنها را تهدید به قتل عام نمود، جلاد لیبی نیز در کنارش حضور داشت.
 
هدی بن امیر تنها یکی از دهها جلاد دیکتاتور لیبی است که با کمک آنها چهاردهه سلطه خونین خود را بر مردم انقلابی لیبی و نوادگان جنگجوی"عمر مختار" تحمیل کرد. با این حال انقلاب مردم این کشور بار دیگر ثابت کرد که ظلم و جنایت هیچگاه دوام نخواهد آورد حتی اگر در طولانی ترین دیکتاتوری تاریخ معاصر رخ دهد.

نوشته شده در چهارشنبه 90/2/7ساعت 1:53 عصر توسط دلدار نظرات ( ) | |

<   <<   61   62   63   64   65   >>   >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ