با این اوصاف، جنایتکاران آلخلیفه بار دیگر جتایتی به جنایات خود افزوده و دست به امری زدهاند که از سوی شریعت اسلامی تحریم شده است. جراحی که از قرن ها خبرگزاری مهر از متخصصان ، تیم پزشکی و سایر افرادی که برای تهیه این مستند
این مریضی نادر را هم هر دکتری توان تشخیص علت آن را ندارد. شاید به تعداد انگشتان یک دست در دنیا به آن مبتلا باشند.
بیماری او فقط در پاهایش تاثیر گذاشته است. سایز بالا تنه او کوچک است، اما پاهایش هنوز در حال رشد هستند. سایز کف پای او ?? اینچ میباشد.
"مندی" که فارغ التحصیل رشته روانشناسی است، میگوید تلاش میکند مانند بقیه عادی زندگی کند. او از هم صحبتی با دوستانش و مخصوصا رانندگی با ماشین ویژه خود (که با دست کنترل میشود) لذت میبرد.
"مندی" پاهایش همچنان رشد میکند و رشد میکند. او هنوز میتواند راه برود ولی میگوید نهایتا باید پاهایش قطع شود چونکه هیچ درمان و دارویی برای بیماری او وجود ندارد. "مندی" میگوید که در حال برنامهریزی برای زندگی بعد از قطع پاهایش است.
پیش وسیله نجات انسانها از مرگ و بیماری بود ، بعدها برای زیباتر شدن هم به کار رفت
و در مواردی متعدد موجب بیماری و حتی مرگ شد. تا اینکه در سالهای اخیر برخی جراحی
ها تنها عاملی برای تفاخر و "مد" است. تیغ ها بر صورتها و بینیهایی می نشیند که
هیچ بیماری و عیبی ندارند ، جز ..... جوانان و بویژه دختران و زنان جامعه اگر با
روند جراحیها و عوارض احتمالی آن بیشتر آشنا شوند ، چه بسا کمی محتاطتر تصمیم
بگیرند.
تصویری صمیمانه و خیر خواهانه همکاری کردند ، قدردانی می نماید.
من آن موقع ? ساله بودم ولی خوب عمق غم و اندوه پدرم را درک می کردم. متاسفانه پس از گذشت ? سال پدرم در حادثه رانندگی جان خود را از دست داد. با این مصیبت من سرگردان و بیچاره شدم. مادرم مرا به خانه خودش برد. او با همان مردی که رابطه مخفیانه داشت ازدواج کرده است و زندگی نکبت باری دارد.
ناپدری ام مردی معتاد و بی مسئولیت است و مادرم همیشه از اشتباهات دوران جوانی اش اظهار ندامت و پشیمانی می کند.
زن جوان در دایره اجتماعی کلانتری مصلای مشهد افزود: چند سال گذشت و در این مدت من سنگ صبور مادرم شده بودم. او هر لحظه می گفت: خودت را در آینه کدر سرنوشت مادرت ببین تا بدانی اگر دنبال بی بند و باری بروی و اخلاق و عفت خودت را زیر پا بگذاری چه بلایی به سرت می آید.
دلم خیلی برای او که هر شب مجبور بود یک کتک مفصل از ناپدری ام بخورد می سوخت اما کاری از دستم بر نمی آمد.متاسفانه از چندی قبل متوجه نگاه های شیطانی این مرد بی معرفت شدم. او دنبال موقعیتی می گشت تا مرا مورد آزار واذیت قرار بدهد.من که از نیت های پلید ناپدری ام می ترسیدم از خانه فراری شدم و به منزل یکی از همسایه ها پناه بردم. اما پسر همسایه نیز قصد سوءاستفاده از من را داشت.به ناچار موضوع را به دایی ام اطلاع دادم و دایی مرتضی مرا به منزل خودش برد.
با کمک او و همسرش ادامه تحصیل دادم. در مدتی که به مدرسه می رفتم چند خواستگار خوب برایم آمد اما آن ها که با انجام تحقیقات دریافته بودند مادرم چه بلایی به سر پدر خدابیامرزم آورده از ازدواج با من منصرف شدند.
زن جوان ادامه داد: حدود ? ماه قبل با پسری جوان ازدواج کردم. او روزهای اول خیلی ابراز عشق و علاقه می کرد اما شوهرم حالا یادش آمده که من جهیزیه نداشته ام و مادرم زنی خیانت کار بوده است و حتی تحت تاثیر حرف های چرت و پرت ناپدری ام، تهمت های زشت و ناروایی می زند. دیگر خسته شده ام و می خواهم طلاق بگیرم.
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |