حسین جان، من هم مثل تو و مثل همة دیگران علاقه دارم از همة علوم سر در بیاورم؛ فیزیک، ریاضی، پزشکی و کارگردانی بلد باشم و همة هنرها و حرفهها را تجربه کنم، امّا با این فعالیت بزرگی که انتخاب کردهام، چقدر فرصت پرداختن به امور متفرقه را دارم؟ من فکر میکنم که اگر در ضمن دروس حوزوی رشتة پزشکی را میخواندم، نه پزشک خوبی بودم و نه روحانی موفقی؛ گرچه پرستیژ اجتماعی و پُز ویژهای برای خود بهدست آورده بودم. من از اینکه ریاضی و شیمی بلد نیستم، احساس حقارت نمیکنم و از اینکه دانشگاه نرفتهام، پشیمان نیستم و غصّه نمیخورم، زیرا یک مسئولیت مهمّ دیگر را انجام میدهم، مگر با یک دست چند هندوانه میتوان برداشت؟ روحانیت تنها نهاد اجتماعیای است که خداوند به تکمیل نیروی آن فرمان داده است. روحانیت تنها نهاد اجتماعیای است که خداوند مستقیماً برای تأمین کادر آن اقدام کرده است. خدای جهان برای نیاز جامعه به کسب و تجارت یا پزشکی و مهندسی یا رانندگی و آهنگری، به صورت مستقیم نیرو نفرستاده است، امّا برای رفع نیاز بشر به دین، اخلاق و معنویت 124000 انسان صالح، ارسال داشته و آنها را به گونههای مختلف تأیید و هدایت کرده است. روحانیت تنها نهاد اجتماعیای است که خداوند به تکمیل نیروی آن فرمان داده است و در آیه 122 سوره توبه فرموده است: ما کانَ المُؤمِنونَ لِینفِروا کافّةً، فَلَولا نَفَرَ مِن کلِّ فِرقَةٍ مِنهُم طائِفَةٌ لِیتَفَقَّهوا فی الدّینِ وَ لِیُنذِروا قَومَهُم إِذا رَجَعوا إِلَیهِم لَعَلَّهُم یحذَرون؛ همة مؤمنان که نمیتوانند از خانه و کاشانه خود کوچ کنند (و به تأمین این نیاز بپردازند)، ولی لااقل باید در میان جامعه از هر گروهی دستهای کوچ کنند، تا با دین خدا آشنایی عمیق پیدا کنند و پس از آنکه به سوی قوم خود بازگشتند، آنها را از خدا بترسانند، شاید که آنها حذر کنند. در این آیه خدا به تشکیل یک صنف و نهاد اجتماعی فرمان داده، نهادی که مسئولیت فهم عمیق دین و پاسداری از آن را بر عهده داشته باشد و در ارتباط با مردم، اخلاق عملی آنها را اصلاح کند و معرفت آنها به خدا را افزون کند. فهم دین، تبلیغ دین، اجرای دین و دفاع از دین، وظایف این نهاد است که خداوند به تشکیل آن امر کرده است. من امروز به شجرهنامه صنفی خود که بهدست قدرت خدا مهرهچینی شده است، افتخار میکنم. عالمان ربّانی و مردان خدا در شمار پدران صنفی طلّاب علوم دینی هستند. کتابها و رسالههایی که دربارة عالمان بزرگ اسلام نوشته شده، نشان میدهد که همه آنها دورة طلبگی را گذرانیدهاند و سپس در شمار عالمان بزرگ قرار گرفتهاند. طلبگی سلسلهای است متصل به عالمان بزرگ تا دورة امامان و سپس خود امامان، و امامان خود ادامهدهندة وجودی و تربیتی پیامبران هستند، نسبنامة طلّاب به مردان بزرگ تاریخ منتهی میشود و صف طولانی روحانیت تاریخ، قافلهسالاری مانند نوح (ع) و ابراهیم (ع) دارد. طلبه از نظر صنفی و شغلی از تبار پیامبران است و سلالة ابراهیم (ع)، موسی (ع)، عسیی (ع)، محمّد (ص) و وارث علی (ع)، فاطمه (س) و حسین (ع). . . و این بسیار افتخارآمیز است طلبه از نظر صنفی و شغلی از تبار پیامبران است و سلالة ابراهیم (ع)، موسی (ع)، عسیی (ع)، محمّد (ص) و وارث علی (ع)، فاطمه (س) و حسین (ع). . . و این بسیار افتخارآمیز است و مسئولیت آفرین. العُلَماءُ وَرَثَةُ الأَنبِیاء. سکوت من و تو نسبت به انجام معاصى و ترک واجبات، به معناى رضایت نسبت به آن وضع است. براى نشان دادن نارضایتى مان، باید به هر صورت که ممکن است تنفّر و نارضایتى خودمان را از آن وضع اعلام و ابراز کنیم و اگر مى توانیم در اصلاح آن وضع بکوشیم. دین عزیز من و تو، اسلام، دینى نیست که به زندگی کردن در حصارهای خلوت و تنهایی و به سر بردن در چهاردیواری های در بسته، تشویق کد؛ بلکه همواره من و تو را از آن سبک زندگی پرهیز می دهد و ما را به زندگى اجتماعى دعوت می کند و برای چنین زندگى اجتماعى برادرانه اى که در آن همه نسب به یکدیگر وظایف و مسئولیت هایى دارند، قوانین کاملى نیز قرار داده است که جلوه هاى گوناگون آن، در تعالیم درخشان دین عزیزمان دیده مى شود. اگر این قوانین را ورق زده باشی، خواهی دید که بر اساس این قوانین، خوب بودن و خوب زیستن، تنها این نیست که من و تو، خودمان را از همه کنار بکشیم و در خلوت و تنهایى به عبادت مشغول شویم و کارى به کار دیگران و سایر افراد جامعه نداشته باشیم، که اگر این گونه باشد، حتى اگر هیچ گناهى هم از ما سر نزند، باز در گناهى که دیگران، در کنار ما و مقابل چشمان ما انجام می دهند، شریک و سهیم خواهیم بود. دین من و تو به ما یاد می دهد که یک مسلمان مؤمن واقعى، نباید در برابر کارهاى باطل و نادرست دیگران نیز ساکت بنشیند و هیچ اقدامى نکند؛ زیرا این سکوت، یعنی ما با انجام آن کارهاى باطل مخالفتى نداریم و کسى که مخالف امرى نباشد، طبیعى است که به انجام آن امر، رضایت داده است و راضى بودن به انجام کار دیگران نیز مانند آن است که من و تو هم در آن کار، شرکت و دخالت داشته ایم. سکوت من و تو نسبت به انجام معاصى و ترک واجبات، به معناى رضایت نسبت به آن وضع است. براى نشان دادن نارضایتى مان، باید به هر صورت که ممکن است تنفّر و نارضایتى خودمان را از آن وضع اعلام و ابراز کنیم و اگر مى توانیم در اصلاح آن وضع بکوشیم. وقتی من و تو تـوان اظـهار تنفّر و اقدام اصلاحى داریم و اقدام نمى کنیم، با ترک این وظیفه در گـنـاه گـنـاهـکـاران شـریـک شـده ایم و این، یعنی اگر عـذاب دنـیـایـى نازل شود، ما را نیز فرا مى گیرد. این سخن امام صادق علیه السلام را شنیده ای که مى فرماید: « مَنْ کانَ لَهُ جارٌ وَ یَعْمَلُ بِالْمَعاصى فَلَمْ یَنْهَهُ فَهُوَ شَریکٌ لَهُ؛ هر کس همسایه اهل معصیتى دارد و او را نهى نمى کند، در گناه او شریک است». 1 قصه اصحاب شنبه یا همان اسحاب سبت را شنیده ای؟ ... وقتی قرآن جریان قومى از یهود را یادآور مى شود که حرمت روز شـنبه را رعایت نکردند؛ مؤمنانى که در این طغیان شرکت نکردند، دو گروه بودند؛ گروهى که ضمن حفظ خود از گناه، دیگران را نیز نهى مى کردند و گروه دیگرى که فقط خود حفظ حرمت کـردنـد و در مقابل عمل طغیانگرانه دیگران سکوت پیشه کردند، وقتی عذاب نازل شد، گروه تارک نهى از منکر را نیز فرا گرفت: «فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ * فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ»؛ « اما هنگامی که تذکراتی را که به آن ها داده شده بود، فراموش کردند (لحظه عذاب فرا رسید؛ و) نهیکنندگان از بدی را رهایی بخشیدیم و کسانی را که ستم کردند، به خاطر نافرمانیشان به عذاب شدیدی گرفتار ساختیم. (آری،) هنگامی که در برابر آنچه از آن نهی شده بودند، سرکشی کردند؛ به آن ها گفتیم: به شکل میمون هایی طرد شده در آیید».2 «الرَّاضِى بِفِعْلِ قَوْمٍ کَالدَّاخِلِ فِیهِ مَعَهُمْ وَ عَلَى کُلِّ دَاخِلٍ فِى بَاطِلٍ إِثْمَانِ إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ الرِّضَى بِهِ؛ هر کس که به کار گروهى از مردم خرسند باشد، مانند آن است که در آن کار، با آن ها همراهى کرده است، هر کس در کار نادرست همراهى کند، براى او دو گناه خواهد بود: گناه همکارى در آن کار نادرست و گناه رضایت دادن به انجام آن» نجات یافتگان از نابودى دنیوى، فقط ناهیان از منکر بـودند و بقیه افراد، یعنی تارکان نهی از منکر و متجاوزان به حرمت نابود شدند. فکر کن، اگر واقعا بدانیم که غذایی آلوده است یا هوا را سمی کشنده فراگرفته است، می توانیم ساکت بمانیم و دیگران را از آن دور نکنیم؟ یا اگر بدانیم که دارویی خاصیت معجزه آسا را دارد یا میوه ای فایده بی نظیری را، ساکت می مانیم و دم بر نمی آوریم؟ ... واقعیت این است که انسان پرهیزکار برای آنکه دلش اسیر خواهش نفس نباشد و اهل انصاف باشد و از مهربانی بویی برده باشد، ممکن نیست در چنین جایی ساکت بماند و دیگران را از بدی ها و خطرها آگاه نکند و خوبی ها و سودمندی ها را نشان ندهد. پس چرا اگر بدانیم، دیگران را از گناه و امور حرام باز نداریم؟ بنا نیست که خوبان به گناه گناهکاران بسوزند، ولی حقیقت این است که خوبان اگر عصیان خدا را ببینند و دم بر نیاورند، به گناه سکوت خود می سوزند. شرط انصاف است که من و تو مخالفت پروردگار را ببینیم و اعتراضی نکنیم و رضای مردم را به رضای خدا مقدم بداریم؟ بی شک این از عشق به خدا سخت دور است. از این روست که امام علی علیه السلام فرموده است: مسلمانان مؤمن حق ندارد ساکت بنشیند و شاهد و تماشاگرکارهاى باطل دیگران باشد؛ زیرا در آن صورت، از او دو گناه سرزده است. یک گناه، همان رضایت دادن به انجام آن کار است وگناه دیگر آن است که با چنین رضایتى، خود او نیز در آن کار نادرست به صورت همکار و همراه در آمده و در حقیقت مثل آن است که خود نیز در انجام آن گناه، شرکت و همکارى داشته است: «الرَّاضِى بِفِعْلِ قَوْمٍ کَالدَّاخِلِ فِیهِ مَعَهُمْ وَ عَلَى کُلِّ دَاخِلٍ فِى بَاطِلٍ إِثْمَانِ إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ الرِّضَى بِهِ؛ هر کس که به کار گروهى از مردم خرسند باشد، مانند آن است که در آن کار، با آن ها همراهى کرده است، هر کس در کار نادرست همراهى کند، براى او دو گناه خواهد بود: گناه همکارى در آن کار نادرست و گناه رضایت دادن به انجام آن».3پی نوشت: 1. ارشاد القلوب، ج1، ص183. 2. اعراف: 165 و 166. 3. نهج البلاغه، حکمت 154. اینکه در قرآن کریم فرمود : انبیاء آمدند تا معلّم کتاب و حکمت باشند از یک سو ، و تزکیه کننده نفوس باشند از سوی دیگر؛ برای آن است که بشر با آن شئون علمیاش به اندیشههای خوب میرسد و مطالب را خوب درک میکند، و با آن شئون عقل عملیاش، به انگیزه میرسد . در قرآن کریم فرمود : مهمترین کار انبیاء آن است که به مردم هم ،بینشهای علمی بدهند ، و هم گرایشهای عملی . هم به آنها چیز بفهمانند ، و هم در آنها شوق و رغبت ایجاد کنند . هم آنها را صاحب اندیشههای ناب کنند ، هم آنها را دارای انگیزههای سالم . مشکل بشر یا در نداشتن اندیشه صائب است ، یا در نداشتن انگیزه سالم . جامعه یا گرفتار جهل علمی است که نمیداند چه بکند ، یا مبتلا به جهالت عملی است که در عین حال که میداند باید چه بکند ، گرفتار شهوت و غضب است ؛ خود خواهی است ، خود پرستی است ، هوا مداری است و مانند آن . اینکه در قرآن کریم فرمود : انبیاء آمدند تا معلّم کتاب و حکمت باشند از یک سو ، و تزکیه کننده نفوس باشند از سوی دیگر؛ برای آن است که بشر با آن شئون علمیاش به اندیشههای خوب میرسد و مطالب را خوب درک میکند، و با آن شئون عقل عملیاش، به انگیزه میرسد . قلمرو فعالیتهای (اندیشه) و (انگیزه) در حوزه جان انسان گاهی انسان چیزی را نمیداند ، نظیر جاهلانی که درس نخواندهاند و در اثر درس نخواندن مبتلا به مفاسد اخلاقیاند . گاهی انسان چیزی را میداند ، ولی گرفتار فقدان عقل عملی است ؛ مثل عالمان بی تقوا . عالم بی تقوا مشکل اندیشهای ندارد ؛ او مبتلا به فقدان انگیزه است . ما همانطوری که در بیرون ، یعنی در سطح جسممان با بعضی از قوا درک میکنیم ، با بعضی از قوا کار میکنیم و بخش ادراکیمان جدای از بخش تحریکی ماست ، با چشم و گوش چیز میفهمیم ، با دست و پا کار میکنیم ؛ در درون ما هم همین دو شأن هست. ما با بخشی از شئون، چیز میفهمیم و با بخشی از شئون، تصمیم میگیریم . تصمیم گیری و عزم، بر عهده بخشی از شئون درون ماست ، و اندیشه و جزم به عهده بخش دیگر است . پیامدهای ضعف قوای اندیشه و انگیزه برای انسان مطلب دیگر آن است که : همانطوری که ما در سطح بیرون ، یعنی در فضای جسم، گاهی دارای چشم و گوش سالم هستیم ، ولی دست و پای ما فلج است ؛ یا گاهی دارای دست و پای سالمیم ، ولی چشم و گوش ما سالم نیست ؛ گاهی هر دو قسم سالم است ، گاهی هر دو قسم مریض ؛ در درون ما هم همین 4 قسم هست . اگر در بیرون بعضیها چشم و گوششان سالم است ؛ یعنی خوب میبینند ، خوب میشنوند ؛ ولی انسان ضعیفیاند ، دستشان ضعیف است ؛ اینها خوب میفهمند ، امّا نمیتوانند خوب عمل کنند ؛ مثل آدم فلج . وقتی میبیند اینجا خطر است ، یا آتش سوزی شد ؛ میفهمد آتش سوزی است ، خطر را احساس میکند ، ولی قدرت رفتن ندارد ؛ همان جا میسوزد . یا کسی که دست و پای او سالم است ، ولی گرفتار ثقل سامعه است ؛ این بوق اتومبیل را نمیشنود که الآن اتومبیل با سرعت دارد میآید . چون درک نمیکند ، نمیشنود ؛ قدرت رفتن دارد ، همان جا میایستد و تصادف میکند و میمیرد . مشکل آن آقا نداشتن نیروی ( تحریک ) است ، مشکل این آقا نداشتن نیروی ( ادراک ). در فضای درون ما هم همین طور است ؛ گاهی یک کسی نمیداند چه بد است ، چه خوب است ؛ چه گفته دین است ، چه گفته دین نیست ؛ چه چیز گفته خداست ، چه گفته خدا نیست ؛ و تن به هر کاری میدهد . این مثل آدم کری است که قدرت رفتن دارد ، امّا نمیشنود . صدای انبیاء را نمیشنود ، صدای اولیاء را نمیشنود . اما بعضی هاکاملاً صدا را میشنوند ، کاملاً میبینند ، امّا فلجند ؛ قدرت رفتن ندارند ! اینها عالمان بی تقوایند . عالم بی تقوا مشکل علمی ندارد . اینکه میبینید دستش در موقع گناه نمیلرزد ؛ جایی که نباید امضاء بکند ، امضاء میکند ؛ پولی که نباید بگیرد ، میگیرد ؛ جایی که نباید برود ، میرود ؛ این معلوم میشود از نظر دستگاه عزم ؛فلج است . عالم بی تقوا این است ! گاهی انسان چیزی را نمیداند ، نظیر جاهلانی که درس نخواندهاند و در اثر درس نخواندن مبتلا به مفاسد اخلاقیاند . گاهی انسان چیزی را میداند ، ولی گرفتار فقدان عقل عملی است ؛ مثل عالمان بی تقوا . عالم بی تقوا مشکل اندیشهای ندارد ؛ او مبتلا به فقدان انگیزه است اینها درد مشترک ماست . قرآن کریم به هر دو بخش پاسخ میدهد ؛ یعنی هم ما را عالم میکند ، هم ما را عاقل میکند . به ما میگوید چه بد است ، چه خوب است ؛ بعد به ما میگوید : چه جور تصمیم بگیر که آبرویت نرود . به ما میگوید : شما یک دشمنی دارید که با مال و جانتان کار ندارد ، با سرزمینتان کار ندارد ؛ و آن اهریمن و شیطان است . آن دشمن ،نظیر دشمن بیرونی نیست که برای بدست آوردن نفت و گاز بجنگد ، یا برای زمین و ثروت بجنگد ! آن فقط دو چیز میخواهد از شما ؛ یکی ( دین ) و یکی ( آبرو ) . شیطان که با مال آدم کار ندارد ، شیطان که با جان آدم کار ندارد ؛ او اسیر میخواهد ، نه کشته ! در جنگهای بیرونی مثل این دردمنشان اسرائیل ، انگلیس ، آمریکا ؛ اینها میکوشند تا به نفت و گاز برسند . امّا شیطان اینها را نمیخواهد! شیطان دین میخواهد و آبرو . اوّل انسان را مسلوب الیمان میکند ، بعد مسلوب الحیثیّه میکند . چون ممکن است کسی معاذ الله کافر شده باشد ، دینش را از دست بدهد ؛ ولی بالأخره در جامعه خودش ولو حالا کافر ، یک زندگی آبرومندانه دارد ؛ شیطان آن را هم به غارت میبرد . آن وقت یک انسان مسلوب الحیثیّه در زباله است ! یک آدم بی آبرو چه حیثیّتی دارد ؟! لزوم ایستادگی انسان مؤمن در برابر دشمنان (بیرونی) و (درونی) پس این پیام قرآن کریم است که : بدانید دشمنی دارید . آن آیاتی که مربوط به جهاد و مبارزه و حفظ وطن است ،در قرآن کریم ؛ فراوان است. امّا آن بخشی که مربوط به اصلاح خود ماست ؛ به ما گفته شد : شما یک دشمنی دارید که کاری با مالتان ندارد ! او شما را میخواهد اسیر بگیرد ، نه بکشد ؛ چون با شما کار دارد . میخواهد شما بنده او بشوید . زمانی او شما را برده میکند که شما را زنده بگیرد . وقتی زنده گرفت ؛ اوّل ایمانتان را از بین میبرد ، بعد حیثیتتان را ، بعد سواری می گیرد از شما. در سوره مبارکه اسراء فرمود: شیطان صریحاً اعلام کرده که : این کسی که تو او را بر من گرامی داشتی ؛ " لاحتن کنّ ذر یّته (1)، من آنها را احتناک میکنم." یعنی اینها را در اختیار میگیرم. شما در سوارکاری و مسابقههای اسب سواری دیدید؛ حنک اسب ، افزار اسب ؛ حنک و تحت حنک این اسب در اختیار سوارکار است . وقتی انسان از اینجا سفر میکند ، حالا بعد از 80 سال یا 100 سال. قرآن میفرماید : انسان که میمیرد ، مثل یک درخت نیست که خشک بشود !! او یک مرغ باغ ملکوت است ؛ این قفس میشکند ، این مرغ پر میکشد . این همه اندیشهها ، این همه شهود ،این همه علوم ؛ اینها که مردنی نیست ! اگر علوم و افکار و آراء و صفات مردنی نیست ، جان هم مردنی نیست ؛ چون اینها وصف جان است و به جان ما متّکی است این که در روزنامهها میخوانید ؛ طشت یک کسی از بام افتاد ، به زندان رفت ؛ حالا یا دادگاه ویژه ، یا در اوین ؛ فلان جا رشوهای گرفته ، فلان جا رسوائی مالی به بار آورده ، همین است! و سن جوانی ، بهترین دوران است که آدم به این شیطان سواری ندهد . آدم وقتی بداند چه دشمنی در کمین اوست ، به او سواری نمیدهد! ممکن است یک زندگی سادهای داشته باشد ، ولی با شرافت دارد ! ما همین را میخواهیم . پایداری اوصاف خوب و بد انسان ، حتی پس از مرگ وقتی انسان از اینجا سفر میکند ، حالا بعد از 80 سال یا 100 سال. قرآن میفرماید : انسان که میمیرد ، مثل یک درخت نیست که خشک بشود !! او یک مرغ باغ ملکوت است ؛ این قفس میشکند ، این مرغ پر میکشد . این همه اندیشهها ، این همه شهود ،این همه علوم ؛ اینها که مردنی نیست ! اگر علوم و افکار و آراء و صفات مردنی نیست ، جان هم مردنی نیست ؛ چون اینها وصف جان است و به جان ما متّکی است . پس اگر اندیشه نمیمیرد ، اندیشور هم نمیمیرد ؛ اگر انگیزه نمیمیرد ، صاحب انگیزه هم نمیمیرد ! حالا اگر کسی با تقوا بود ، مگر تقوا میپوسد ؟! متّقی هم نمیپوسد . آن کسی که عادل بود ، مگر عدل میپوسد ؟! یا خدای ناکرده اگر ظالم بود ، مگر ظلم میپوسد ؟! ظلم یک وصف نفسانی پایدار است و با ظالم هست . بنابراین ما یک مرغ ملکوتی هستیم که چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم . وقتی که میمیریم ، این قفس میشکند و ما به جهان خودمان پرواز میکنیم تا دوباره ذات اقدس له ما را به حالت اوّلیه برگرداند . پس ما هستیم که هستیم که هستیم!! و لذا باید یک زاد و توشه تهیه کرد . فرمود : این دشمن درون با شما این دو تا کار را میکند : اوّلاً نمیگذارد (عالم ) بشوید ؛ بعد هم اگر عالم شدید ، نمیگذارد ( عاقل ) بشوید ! اگر مسلوب الیمان کرد ، مسلوب الحیثیّه کرد ؛ دیگر کاری با شما ندارد ! این است که به ما مرتب دستور دادند در دوران جوانی ، شب و روز خودتان را کنترل و محاسبه بکنید ؛ ببینید سر جایتان هستید یا نیستید ! شیعه واقعی چنین است حضرت امام باقر (علیه السلام) در خطابی به یکی از صحابی خویش، جابر فرمودند: «یا جابِرُ! أَیَکتَفِی مَنِ انتَحَلَ التَّشَیُّع أن یَقُولَ بِحُبِّنا أهل البَیتِ، فَوَالله ما شیعَتُنا إلا مَنِ اتّقی الله وأطاعَهُ، وما کانُوا یُعرَفُون إلا بِالتَّواضُعِ والتَّخَشُّعِ وأَداءِ الأمانَةِ وکَثرَةِ ذِکرِ اللهِ والصَّوم والصَّلاة والبِرِّ بِالوالدینِ و التَّعاهُدِ لِلجیرانِ مِن الفُقراءِ وأَهلِ المَسکَنَة والغَارِمِینَ والأیتامِ وصِدقِ الحَدیثِ وتَلاوَةِ القُرآنِ وکَفِّ الأَلسُنِ النَّاس إلا مِن خَیرِ وکانُوا أُمَناءَ عَشائِرِهِم فِی الأَشیاءِ؛... یَا جَابرُ! ما یَتَقرَّبُ العَبدُ إلَی الله تبارک وتعالی إلا بِالطّاعَةِ، و مَا مَعنَا بَرائَةٌ مِنَ النّارِ ولاعَلَی الله لأحَدٍ مِنکُم حُجَّةٌ، مَن کَان ِلله مُطیعا فَهُو لَنا وَلِیٌّ و مَن کان لِلّه عَاصِیاً فَهُو لَنا عَدُوٌّ، و ماتَنالُ وِلایَتُنا بِالعَمَل والوَرَعِ» ای جابر! آیا کسی که خود را به شیعه ببندد و منتسب کند، همین بس باشد که دوستی ما خاندان را دارد؟ به خدا جز کسی که تقوای خدا را داشته و او را فرمان برد، شیعه ما نباشد. شیعههای ما شناخته نمیشوند جز به تواضع، خشوع، امانت داری، کثرت یاد خدا، روزه، نماز، نیکی کردن به پدر و مادر، وارسی حال همسایگان نیازمند و مستمند و بدهکار و یتیم، راستگویی، خواندن قرآن و نگه داشتن زیان از مردم جز به ذکر خیر . آنها در هر چیز امین خویشان خود هستند... ای جابر! جز با اطاعت نمیتوان به خداوند تبارک و تعالی نزدیک شد و ما برات آزادی از دوزخ برای کسی نداریم و احدی را برخدا حجّتی نیست. هر که مطیع خداست، دوست ما است و هر که نافرمانی خدا کند، دشمن ماست. به ولایت ما جز با عمل و ورع نمیتوان رسید. ابوبصیر (رحمه الله) میگوید: بعد از شهادت امام صادق (علیه السلام) به منزل ایشان رفتم تا به همسر حضرت، جناب حمیده تسلیت بگویم. از ایشان خواستم که درباره آخرین روز امام برایم بگوید. گفت: آقا فرمود: بگویید همه خویشانم حاضر شوند. وقتی همه حاضر شدند، فرمود: «إنّ شَفاعَتَنا لاتَنالُ مُستَخِفّاً بِالصّلاةِ» هر کس که نماز را بی اهمیّت بشمارد به شفاعت ما نمیرسد. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «إنّ شَفاعَتَنا لاتَنالُ مُستَخِفّاً بِالصّلاةِ» هر کس که نماز را بی اهمیّت بشمارد به شفاعت ما نمیرسد باید به نماز اهمیّت دهیم و این برای ما یک دغدغه باشد. زمان نماز، زمان وعده ما با خداست و ما حق نداریم این زمان را در اختیار دیگری قرار دهیم. نماز اول وقت بسیار مهم است. در هر صورت، ما چند دقیقه از وقت خود را برای نماز صرف خواهیم کرد و چه خوب است این دقایق را همان اول وقت، به نماز خود اختصاص دهیم. اگر نماز خود را اول وقت نخوانیم، شفاعت و دعای امام صادق (علیه السلام) شامل حال ما نخواهد شد، دعای امام زمان (ارواحنافداه) نیز همین طور. بین خدا و احدی خویشی وجود ندارد؛ «کُلُّ نَفسٍ به ما کَسَبَت رَهینَةٌ» هر کسی در گرو عمل خویش است. امام صریحاً نجات را در گرو عمل میدانند. بنابراین اگر عمل بد بود باید بدانیم که عاقبت، راهمان از اهل بیت (علیهم السلام) جدا خواهد شد. «ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَی أَن کَذَّبُوا به آیات اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُون» انسان تا گناه نکرده، در مسیر اهل بیت (علیهم السلام) است، ولی وقتی که گناه آمد، از مسیر بیرون میافتد. حال اگر مسلمانی با گناه از مسیر اهل بیت (علیهم السلام) خارج شد، باید زود عذر خواهی نموده و با توبه، خود را به مسیر درست برگرداند. امام (علیه السلام) فرمود: «گمان میکنی اگر کسی خودش را شیعه دانست، همین برای نجات او کافی است؟ ما خطّ امان از عذاب برای کسی نداریم». تا به حال به هیچ کس وعده داده ندادهاند که آسوده خاطر باش.
پیرنیاکان، در رابطه با حکم محکومیت محسن نامجو که توسط قاضی شعبه 1083 دادگاه عمومی استان تهران به علت سخیف خواندن آیات قرآن صادر شده بود، اعلام کرد؛ «ما اصلا آقای محسن نامجو را موزیسین نمیدانیم که از ایشان دفاع کنیم».
لازم به ذکر است که مدتی قبل عباس سلیمی، قاری قرآن از محسن نامجو به دادگستری تهران شکایت کرد. سلیمی علت شکایت خود را پخش ترانهای اعلام کرد که در آن این موزیسین جوان، آیاتی از قرآن را با ساز و صدایی نامتعارف خوانده بود. به گفته سلیمی رأی دادگاه چندی پیش صادر شد و نامجو را به 5 سال حبس تعزیری محکوم کرد.البته انتشار این خبر، واکنش حمید نامجو، برادر این موزیسین را درپی داشت، چرا که او معتقد بود هیچ احضاریهای برای حضور در دادگاه به دست محسن نامجو و خانوادهاش نرسیده و این حکم غیابا صادر شده است. بنابراین نامجو امکان دفاع از خود را در دادگاه نداشته است.
این موضوع را با پیرنیاکان در میان میگذاریم و از او میپرسیم قرار است تا خانه موسیقی چه اقدامی در پیگیری دادگاه این موزیسین انجام دهد. این نوازنده تار که عضو هیأت مدیره خانه موسیقی است در جواب سئوال ما میگوید؛ «خانه موسیقی هیچ برنامهای برای دفاع از آقای نامجو ندارد».پیرنیاکان در ادامه گفت؛ «واقعیت این است که آقای نامجو را موزیسین نمیدانیم. اول این موضوع مشخص بشود که ایشان در کدام نوع و سبک موسیقی کار میکند؟ بعد درباره دفاع خانه موسیقی از او صحبت کنیم.»
عضو هیأت مدیره خانه موسیقی در ادامه گفت: «ایشان اصلا موسیقی نوع ایرانی کار نمیکند که خانه موسیقی بخواهد برای محکومیت قضایی او اقدامی انجام دهد.»این نوازنده تار در ادامه تاکید کرد: «خانه موسیقی برای محکومیت ایشان هیچ اقدامی را لازم نمیداند.»
لازم به ذکر است که محسن نامجو از جنجالبرانگیزترین موزیسینهای ایرانی در دهه اخیر بوده و خود او اعتقاد دارد که کار موسیقیاش تلفیقی از گامهای موسیقی کلاسیک ایرانی و گامهای موسیقی راک و جز غربی است.پیش از این، از این خواننده، نوازنده و آهنگساز ایرانی آلبوم «ترنج» در داخل کشور منتشر شده و برخی قطعات آن بارها در صدا و سیما پخش شده است. همچنین نامجو در زمان حضور در ایران 2 بار بهصورت مهمان در رادیو حضور پیدا کرد و قطعات خود را بهصورت زنده اجرا کرد.
هدف شیطان در جنگ با انسان؛ غارت «دین» و «آبرو»
ضرورت هوشیاری در برابر دشمنیهای پایدار شیطان
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |