سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طواف دل

گفتم:مصونیت است نه محدودیت.      

 

گفتند:بانک وام مسکن میده ،خوب نیست تو چادر زندگی کنی!

 

گفتم :ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن

 

گفتند:حوزه تعطیل شده؟

 

گفتم:چشم های ناپاک از سیاهی چادر ما سیاهی می رود.

 

گفتند:فناتیک ....دختر امام جمعه !....

 

گفتم :بیشتر از سرخی خون شهید از سیاهی چادر ما می هراسند.

 

گفتند:اللللللللهم صل علی محمد و ....

 

گفتم:چادر نیست ،جای در است .

 

گفتند:هر چی عشقیه زیر چادر مشکیه...

 

گفتم:به خاطر مادرم ...به خاطر مادرتان که چادرش خاکی شد و خونی....

 

گفتند:....

 

گفتم:به خاطر خواهر ارباب بی کفنم که لحظه ای چادر از سرش نیفتاده...

 

گفتند:....

 

دیگر هیچ


نوشته شده در دوشنبه 90/2/5ساعت 3:0 عصر توسط دلدار نظرات ( ) | |

جامعه، با حیا اسلامی میشود

سلسله مباحث تربیتی حاج آقا مجتبی تهرانی پیرامون مسأله "حیاء "

آیت الله مجتبی تهرانی

 


 

 

 

اگر یک جامعه‎ای بخواهد اسلامی باشد باید حیاء را تقویت کرد نه بی حیایی را. باید حیاء را تقویت کنی، همه چیز از درون این حیاء در می‎آید. همین حیاء است که موجب می‎شود تو عمل خوب کنی. همین حیاء است که موجب می‎شود دست از عمل زشت برداری و این ملکه‎‎ات می‎شود. زیربنای ملکات حسنه حیاء است و که زیر بنای ملکات سیئه است بی‎حیایی است .

 


 

 

رُویَ عن الصادق(علیه‎السلام) قال: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ».مروری بر مباحث گذشته:

بحث ما راجع به «حیاء» بود. عرض کردم یکی از مشکلات اساسی جامعه ما، همین مسأله رواج بی‎حیایی در روابط گوناگون دیداری، گفتاری و شنیداری است. گفته شد که حیاء فریضه‎ای از فرایض انسانی است که بازدارنده انسان از اعمال زشت و قبیح می‎باشد. در آخر جلسه گذشته رابطه بین عقل عملی و حیاء را مطرح کردم و روایاتی هم در این رابطه خواندم. روایت از علی(علیه‎السلام) بود که فرمودند: «اعقل الناس احیاهم»،2 عاقل‎ترین مردم، باحیاترین آنها است. بعد رابطه حُسن و قُبح با اعمال شرعیه را که این هم رابطه با حیاء است، مطرح کردم وگفتم که احکام شرعیه ما بر محور مصالح و مفاسد است، مصلحت و مفسده همان حُسن و قُبح است. اگر مصلحت اهمّی باشد، حکم الزامی می‎آید و آن عمل واجب می‎شود و اگر مفسده، مفسده ملزمه باشد حکم حرمت می‎آید. آخر جلسه گذشته عرض کردم که مصلحت و مفسده همان حُسن و قُبح است و احکام شرعیه ما هم بر همین محور است؛ لذا رابطه مستقیم با حیاء دارد که برای‎تان توضیح می‎دهم.

 

حسن و قبح درجه دارد

حُسن و قُبح نسبت به بایدها و نبایدها است که به آنها احکام یا اعمال می‎گوییم. در این شکی نیست که زیبایی یک عمل با زیبایی عمل دیگر مساوی نیست. خود انسان درک می‎کند که یک عمل زیبا است، یک عمل دیگر را هم می‎بیند که زیبا است، امّا این دو را با هم مقایسه می‎کند، این مراتب حسن و قبح است.

بعد قُبح اعمال هم همین‎طور است، یک عمل زشت است، یک عمل زشت‎تر است. سیلی زدن به صورت غیر زشت است، قتل هم زشت است، امّا آیا این دو مساوی هستند؟ نه. لذا می‎گویند: حُسن و قُبح دارای مراتب است.

 

تبعیت احکام از مراتب مصلحت‎ها و مفسده‎ها

احکام ما که باید و نبایدها است چون بر محور حسن و قبح است، اگر مصلحت ملزمه باشد، حکم الزامی و جدّی است که نباید ترک کنی. اگر از آن طرف مفسده زیاد باشد، نباید انجام دهی. این مصلحت و مفسده مراتب دارد، آنهایی که اهلش هستند می‎فهمند، ما احکام واجب داریم و از آن طرف احکام مستحب داریم، مستحب آنجایی است که انجام عمل رجحان دارد، یعنی انجام دادن با انجام ندادنش فرق می‎کند؛ در انجام دادن یک چیزی نصیب انسان می‎شود، لذا می‎گویند: این کار رجحان دارد؛ امّا مصلحت، ملزمه نیست یعنی به اندازه‎ای نیست که لازم باشد، حتماً آن کار را انجام دهی. در باب مکروهات هم همین‎طور است. لذا تمام بایدها و نبایدها در شریعت اسلام بر محور «مصلحت‎ها و مفسده‎ها» و «حُسن‎ها و قُبح‎ها» است، همیشه این‎طور است.

در روایتی از علی(علیه‎السلام) است که خیلی هم زیبا است، می‎فرماید: «الحیاءُ مفتاحُ کلّ خیر» یعنی هر عمل نیکی که از تو سر بزند کلیدش حیاء است. واجب خیر است، مستحب خیر است، ترک حرام خیر است

شکر مُنعِم امری فطری است

چون من سراغ احکام شرعیه آمدم، می‎خواهم حیاء را در این فضا بحث کنم. ما در باب شکر مُنعِم بحثی داریم که یک امر فطری است.3 از همان فطریات انسان است، یعنی اگر کسی به آدم محبتی کرد، احسانی کرد، انسانیّت اقتضا می‎کند که از آن تشکر کنیم. این مطلب، چیزی نیست که قابل انکار باشد، مگر این‎که شخصی مسخ شده باشد. شکر انواعی دارد، شکرِ قلبی داریم، زبانی داریم، عملی داریم. حتی در روایات این تعبیر آمده است که «الانسان عبید الاحسان».4 انسان بنده احسان است.

ما الآن داریم در منطقه شریعت بحث می‎کنیم، چون وارد احکام شرعیه شدیم. کسانی که خودشان را متدیّن می‎دانند، مسلمان می‎دانند، مؤمن می‎دانند و می‎گویند ما معتقد به مبدأ و معاد هستیم، اینهایی که مدعی هستند که تمام نعمت‎هایی که در اختیار ما است چه متصل و چه منفصل5 خدا به ما داده است، بحث درباره احکام شرعیه، مربوط به اینها است. عقل عملی جزء غرایز و فطریات است، این عقل اقتضا می‎کند که انسان از کسی که به او نیکی کرده است، به نحوی تشکر نماید.

عقل عملی، تشکر را لازم می‎داند

حاج شیخ مجتبی تهرانی

مثلاً اگر کسی کادویی به من داد و محبتی کرد، من در صدد این هستم که یک وقت آن را جبران کنم، یک شرایطی پیش بیاید که بتوانم جواب محبت او را بدهم، زمینه‎ای فراهم شود تا بتوانم جبران کنم که از آن به «مکافات» تعبیر می‎کنیم، این لزوم جبران را چه کسی به من می‎گوید؟ از درون من است، هیچ احتیاجی نیست که دیگری به من تذکر دهد. خودم فطرتاً این‎طور هستم. اینها همه عقل عملی است، تمام اینها درونی من است، خود درون من می‎گوید که جواب نیکی، نیکی است.

امّا اگر کسی بخواهد بر عکس عمل کند، یعنی جواب نیکی را با بدی دهد، اینجا عقل تقبیح می‎کند، خجالت می‎کشد، حیاء می‎کند، لازم نیست کسی به من بگوید، خودم به خودم می‎گویم: خجالت نمی‎کشی که فلانی این همه به تو محبت کرده است، حال تو این‎طوری با او رفتار می‎کنی و این‎طوری سزا می‎دهی؟!

دین‎داری یعنی «انجام خواسته‎های کسی که همه چیز به ما داده است!»

در باب عمل به احکام شرعیه، اعم از الزامی و غیر الزامی، یعنی واجب، مستحب، حرام و مکروه همه اینها، وجدان انسان می‎گوید: آن مُنعِمی که به تو این همه نعمت داده است، این همه محبت کرده است حالا از تو عملی را خواسته است، پس جواب احسان او را بده! باید تشکرت این باشد که به امر و نهی او جواب مثبت دهی. حالا می‎خواهد درخواستش یک درخواست مثبت یا منفی باشد، این هیچ فرقی نمی‎کند. مثلاً مولا می‎گوید: من این کار را از تو می‎خواهم، این کار را برای من بکن! من گره از کارت باز کردم، این گره را هم تو از کار من باز کن! حال اگر تو آن کار را نکنی درونت تو را نکوهش می‎کند. آیا منفعل نمی‎شوی؟ منزجر نمی‎شوی؟ خودت از خودت متنفر نمی‎شوی؟ درونت به تو می‎گوید: این چه برخوردی است؟ حیاء نمی‎کنی؟

 

پشتوانه عمل به «همه احکام» حیاء است

من در تعبیراتم عرض کردم: حیاء «انکسار النفس» است، انفعال در ربط با عمل قبیح است. عمل حرام، نزد عقل قبیح است، ترک واجب نزد عقل قبیح است. یعنی غریزه حیاء است که موجب می‎شود انسان به واجب عمل کند، همان غریزه حیاء است که موجب می‎شود حرام را ترک کند. البته این مطلب درجه‎بندی دارد.

کسی حیائش خیلی بیشتر است این هم به واجب عمل می‎کند و هم به مستحب، یکی حیائش کمتر است فقط به واجب بسنده می‎کند. منظور این است که به فرد بستگی دارد که آیا شخص بخیلی است یا این‎که واقعاً می‎خواهد کادوها و نیکی‎های طرف مقابل را جبران کند. در باب حرام و مکروه هم همین است. پشتوانه عمل به احکام حیاء است.

 

از خدا حیاء کن!

حالا من در بُعد معرفتی وارد نشدم. آنجا بحث از «حیاء من الله تعالی» است. گاهی هم در زبان‎ ما است که می‎گوییم: از خدا حیاء کن! از خدا خجالت بکش! این تعبیری است که ما خودمان می‎کنیم. لذا پشتوانه تمام احکام شرعیه ما، بایدها و نبایدها عبارت از همین حیاء است. حالا من آخر بحثم به سراغش می‎روم. من اینهایی را که می‎گویم می‎خواهم بر حسب آنچه که در معارف ما است بحث کرده باشم.

کسی حیائش خیلی بیشتر است این هم به واجب عمل می‎کند و هم به مستحب، یکی حیائش کمتر است فقط به واجب بسنده می‎کند. منظور این است که به فرد بستگی دارد که آیا شخص بخیلی است یا این‎که واقعاً می‎خواهد کادوها و نیکی‎های طرف مقابل را جبران کند. در باب حرام و مکروه هم همین است. پشتوانه عمل به احکام حیاء است

حیاء کلید هر خیری است

این تعبیر را در روایات داریم، در روایتی از علی(علیه‎السلام) است که خیلی هم زیبا است، می‎فرماید: «الحیاءُ مفتاحُ کلّ خیر» یعنی هر عمل نیکی که از تو سر بزند کلیدش حیاء است. واجب خیر است، مستحب خیر است، ترک حرام خیر

شرم و حیا

است. من طلبه هستم، کسی نگوید ترک جنبه‎ عدمی است، نه خیر، ترک، کفّ نفس است. کفّ نفس امر وجودی است، من دارم نفسانی بحث می‎کنم. جلوگیری و خودداری امر وجودی است نه عدمی. اگر روی یک چیزی حکم واجب نیامد یعنی حرام است؟ خیر! این‎طور نیست.

«الحیاء مفتاح کل خیر» حیاء کلید هر خیری است. روایت دیگری از علی(علیه‎السلام) است که می‎فرماید: «الْحَیَاءُ سَبَبٌ إِلَى کُلِّ جَمِیل»6 حیاء سبب هر عمل نیکی است که انسان انجام می‎دهد. روایت دیگری است که می‎فرماید: «الحیاء تمام الکرم و احسن الشیم».7 غرضم این است که روایات متعددی داریم گفتم. اینها همه جزء معارف ما است که من در یک قالبی می‎ریزم و سطحش را پایین می‎آورم. پشتوانه تمام اعمال خیری که ما انجام می‎دهیم حیاء است و زیر بنای تمام آن گناهانی که ما می‎کنیم، بی‎حیایی است، وقاحت است. حالا درست عکس است، از این طرف، زیر بنای تمام اطاعات حیاء است.:

 

منشأ ملکات حسنه حیا است

در روایتی است که این را داود بن سرحان نقل می‎کند از امام صادق(علیه‎السلام) می‎گوید: «قال اباعبدالله (علیه‎السلام): یَا دَاوُدُ إِنَّ خِصَالَ الْمَکَارِمِ بَعْضُهَا مُقَیَّدٌ بِبَعْضٍ » این خصال زیبایی که در انسان پیدا می‎شود با هم رابطه دارند، حضرت اول رابطه را می‎فرماید، این را خداوند تقسیم کرده است؛ « یَکُونُ فِی الرَّجُلِ وَ لَا یَکُونُ فِی ابْنِهِ وَ یَکُونُ فِی الْعَبْدِ وَ لَا یَکُونُ فِی سَیِّدِهِ»8 بله ممکن است یکی داشته باشد و یکی نداشته باشد. داشتن و نداشتنش را خدا تعیین کرده است. خصال یعنی ملکه که حالا من توضیح می‎دهم. «صِدْقُ الْحَدِیثِ» اوّل، راستگویی، خود راست گویی از حیاء نشأت می‎گیرد، چون آخر روایت دارد «و رَأْسُهُنَّ الْحَیَاء» چون من می‎خواهم بخوانم تا به آخر برسم.

 

حیاء منشاء «راستی در گفتار» و »راستی در ناامیدی از غیر خدا»

عقل عملی می‎گوید دروغ زشت است، قبیح است حیاء کن. نتیجه‎اش چه می‎شود؟ آدم از هر چیزی که بدش می‎آید به ضدش رو می‎کند. معمولی‎اش این است که به ضدش رو می‎کند. قُبح دروغ من را به راست‎گویی می‎کشاند، وقتی درک کردم که دروغ زشت است، حیاء می‎کنم و دروغ نمی‎گویم. «صِدقُ الحَدیثَ وَ صِدْقُ الْیَأْسِ»

چون هر کدام از اینها بحث دارد، من مجبورم اشاره‎ای رد شوم و بروم. یعنی آدم در زندگی‎اش که مدعی است، متشرع است می‎گوید: همه امور دست خدا است، مسبب الاسباب او است، از این حرف‎ها می‎زند بعد ته دلش را که می‎بینی پول و ریاست را مسبب الاسباب می‎داند. تمام امیدش به پول‎ها و ریاست است، از اینها دل نبریده است. اینها لفظی است. «یأس» یعنی انقطاع الی الله. باید تو تمام امیدت خدا باشد.

در روایت بلافاصله بعد دروغ، یأس را می‎گوید. صدق حدیث از مکارم اخلاق است، یأس هم از مکارم است یعنی انقطاع الی الله. اول امید به پول و ریاست نبند و بعد مدعی به دیانت شو! کسی که مدعی به دیانت است امید به پول و ریاست نمی‎بندد.

 

حیاء منشاء «بخشیدن» و «جبران کردن»

«وَ إِعْطَاءُ السَّائِلِ»کسی به تو مراجعه کرده است تمکن داری، می‎توانی کمکش کنی، امّا کمک نکنی و ردش کنی، خود وجدان تو می‎گوید این عمل تو قبیح است. باز همان حیاء پشتوانه می‎شود که به او کمک کنی. «وَ الْمُکَافَاةُ بِالصَّنَائِعِ » که من در بحثم این را مثال زدم. محبت کرده است، جواب محبت محبت است، جواب احسان احسان است.

 

حیاء منشاء «امانت داری»، «صله رحم» و ...

 

«وَ أَدَاءُ الْأَمَانَةِ» خیانت در امانت زشت است، قبیح است. باز همین‎جا است که عقل عملی انسان می‎گوید قبیح است، حیاء کن. حضرت همین‎جوری می‎آید یکی پس از دیگری بیان می‎کند. «وَ صِلَةُ الرَّحِمِ» از خویشاوند نبُر. بریدن از خویشاوند زشت است. «وَ التَّوَدُّدُ إِلَى الْجَارِ وَ الصَّاحِبِ» نیکی کردن به همسایه. واقعاً وجدان می‎گوید اذیت کردن همسایه کار خوبی نیست. «وَ قِرَى الضَّیْفِ» وجدان آدم از بی اعتنایی کردن به مهمان و از او پذیرایی نکردن، ناراحت می‎شود.

 

 

سرآمد همه خصال نیک «حیاء» است

حضرت تک تک خصال نیک را بیان می‎کند چه آنهایی را که جنبه‎های الزامی دارد و چه آنهایی را که جنبه الزامی ندارد، همه را به داود بن سرحان می‎فرماید و مثال می‎زند، بعد می‎فرماید: «وَ رَأسُهُنَّ الحَیاءُ» سرآمدش حیاء است، چون پشتوانه همه اینها حیاء است.

روایت دیگری از پیغمبر اکرم است که فرمودند: «قال رسول الله(صل‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم): وَ أَمَّا الْحَیَاءُ فَیَتَشَعَّبُ مِنْهُ اللِّینُ وَ الرَّأْفَةُ وَ الْمُرَاقَبَةُ لِلَّهِ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ وَ السَّلَامَةُ وَ اجْتِنَابُ الشَّرِّ وَ الْبَشَاشَةُ وَ السَّمَاحَة» یعنی همه خوبی‎ها از حیاء سرچشمه می‎گیرد. درست مقابل هم. وقاحت، بی شرمی پشتوانه تمام خلاف‎کاری‎ها و معاصی در جامعه است. از آن طرف در باب عمل به احکام شرعیه پشتوانه‎اش حیاء است.

در روایتی دارد که علی(علیه‎ا‎لسلام) فرمود: «مَن قَلَّ حَیائُهُ قَلَََّ وَرَعُهُ» حیاء که کم شد ورع هم کم می‎شود. ورع جنبه‎های عملی است

«اسلامی شدن جامعه» به «باحیاء شدن» آن است

اگر یک جامعه‎ای بخواهد اسلامی باشد باید حیاء را تقویت کرد نه بی حیایی را. باید حیاء را تقویت کنی، همه چیز از درون این حیاء در می‎آید. من این را خواستم بگویم که از بزرگ‎ترین مشکلات جامعه ما ترویج بی‎حیایی است.

 

رابطه «حیاء» با «تقوا و ورع»

هر کس عقل دارد حیا و دین نیز دارد

رابطه بین حیاء و عقل را گفتم، رابطه بین حیاء و احکام شرعیه را هم گفتم، نگاه کنید کلاسیک جلو می‎آیم. حالا رابطه بین حیاء و تقوا را می‎گویم. هر چه سطح حیاء بالا رود، سطح عمل هم بالا می‎آید. رابطه بین تقوا و ورع، یک وقت می‎گویی ورع هم‎دوش با تقوا است، یکی است، یک وقت می‎گویی نه دو تا است. تقوا پرهیز از محرمات است، ورع پرهیز از مشتبهات هم هست. هرچه سطح حیاء بالا رفت، مشتبه هم ترک می‎شود. نمی‎دانم این غذا حرام است یا حلال تا نفهمم حلال است نمی‎خورم. دست از مشتبه هم می‎کشم. نمی‎دانم این حرف حرام است یا حلال است، حرف نمی‎زنم. رابطه حیاء و تقوا، حیاء و ورع یک رابطه مستقیم است.

در روایتی دارد که علی(علیه‎ا‎لسلام) فرمود: «مَن قَلَّ حَیائُهُ قَلَََّ وَرَعُهُ» حیاء که کم شد ورع هم کم می‎شود. ورع جنبه‎های عملی است. در روایت امام صادق تعبیر خصال بود حالا من این را توضیح بدهم که بحثم را ببندم.

 

کارایی حیاء، پشتوانه جمیع ملکات انسانی :

پشتوانه جمیع ملکات و فضایل انسانی است، ملکات حسنه است. ملکات بر اثر کثرت عمل به افعال حاصل می‎شود. من قبلاً در بحث‎هایم گفتم، کاری را مکرر انجام دادی ملکه می‎شود. ملکه که شد دیگر به آسانی انجام می‎دهی، آن چیزی که ملکه نشده است، انجامش سخت است. نماز خواندن ملکه شده هیچ سختی برایت ندارد. ملکات بر اثر تکرّر هستند. گفتیم ایمان مستمر، عمل مکرّر تقوا ساز است. امام تعبیر به خصال می‎فرمایند. همین حیاء است که موجب می‎شود تو عمل خوب کنی. همین حیاء است که موجب می‎شود دست از عمل زشت برداری و این ملکه‎‎ات می‎شود. زیربنای ملکات حسنه حیاء است و که زیر بنای ملکات سیئه است بی‎حیایی است.

«مَن قَلَّ حَیائُهُ قَلَََّ وَرَعُهُ» ورع از ملکات حسنه معنویه است.ما به این نتیجه می‎رسیم این که اسلام آمده حیاء را مطرح کرده است، به این دلیل است که یک نقش زیر بنایی برای انسان سازی دارد. فرق تو باحیوان در حیای تو است.

 

 

 


نوشته شده در دوشنبه 90/2/5ساعت 2:43 عصر توسط دلدار نظرات ( ) | |


 

 

تصور اکثر افراد جامعه در مورد اعتیاد این است که مواد مخدر و سو مصرف مواد عمدتاً پدیده ای مردانه است . به عبارتی اعتقاد بر این است که زنها بسیار کمتر از مردها به اعتیاد روی می آورند ، بخصوص در کشور ما حتی سیگار کشیدن زنان و دختران تعجب اطرافیان رابر می انگیزد.

 


 

 

اعتیاد تزریقی، سرنگ مشترک

تصور اکثر افراد جامعه در مورد اعتیاد این است که مواد مخدر و سو مصرف مواد عمدتاً پدیده ای مردانه است . به عبارتی اعتقاد بر این است که زنها بسیار کمتر از مردها به اعتیاد روی می آورند ، بخصوص در کشور ما حتی سیگار کشیدن زنان و دختران تعجب اطرافیان رابر می انگیزد. شاید به دلیل اینکه اعتیاد با نقش آشنای همسر و مادری مهربان و دلسوز در جامعه ایرانی همخوانی ندارد.

اما آیا واقعاً اینگونه است؟ آیا زنان نسبت ناچیز و بی اهمیتی از جمعیت معتادان را در کشور ما تشکیل می دهند؟ هر چند آمار دقیقی از میزان جمعیت زنان معتاد در کشور وجود ندارد ، اما بر اساس برخی پژوهشها 9/6 درصد از معتادان کشور را زنان تشکیل می دهند . وزارت بهداشت نیز در آمار خود در مورد زنان معتاد از رقم 1 زن معتاد به ازای 8مرد معتاد گزارش می دهد . برخی گزارش ها هم بر این امر تاکید دارد که در مقابل هر 100 مرد معتاد 7 زن معتاد در کشور وجود دارد ؟ از سوی دیگر به گفته مسوولان زندانهای کشور در حال حاضر 50 درصد زندانیان زن در رابطه با مواد مخدر و اعتیاد در زندان هستند که به نقل از همین مسوولان این آمار در سالهای اخیر افزایش نیز داشته است.

جالب اینکه در بعد درمان پیش آگهی بهتری در زنان نسبت به مردان وجود دارد و این مساله امیدواری بیشتری در به نتیجه رسیدن اقدامات درمانی در زنان معتاد ایجاد می نماید.

پس با وجود این آمار و اطلاعات پراکنده و مقدماتی ، دیگر نمی توان به راحتی گفت جمعیت اندکی از زنان گرفتار مواد مخدر و پیامدهای آن هستند ، این در حالی است که بسیاری از زنان و دختران نیز به دلیل برچسبهایی که به یک زن و دختر معتاد در جامعه ما زده می شود کمتر تصور مراجعه به مراکز خود معرف را دارند لذا اغلب ، اعتیاد در زنان و دختران پنهان مانده و بخش قابل توجهی از جمعیت معتادان زن کشور درآمار گنجانده نمی شود.

به نظر می رسد زنان معتاد بسیار آسیب پذیرتر از مردان معتاد باشند ، چرا که مصرف مواد در زنان اغلب با آسیب های اجتماعی از جمله فرار از خانه ، روسپیگری و خشونت توام است. از سوی دیگر وقتی یک زن گرفتار اعتیاد می شود ، تنها او گرفتار پیامدهای فردی و اجتماعی سو مصرف نشده است ، بلکه مصرف مواد در زنان ، فرزندان و خانواده آنها را نیز تحت تاثیر قرار می دهد.

از سویی نه تنها در فرهنگ ایرانی بلکه در اکثر فرهنگ های دنیا ، به زنان معتاد عمدتاً به چشم افراد بی بند و بار و بی عفت نگریسته می شوند ، و اگر چنین زنی خانواده نیز داشته باشد ، خانواده وی نیز از برچسبها مصون نخواهد بود . وقتی زن در یک خانواده دچار اعتیاد می شود ارکان خانواده خیلی مستعد برای از هم پاشی می شود و فرزندان نیز بخصوص دختران خانواده در نتیجه همانند سازی با مادر و مشکلات عاطفی ناشی از مصرف مواد توسط مهربان ترین عضو خانواده دچار انحرافات و مسائل و پیامدهای جبران ناپذیری می شوند.  پس کم ترین عارضه اجتماعی اعتیاد در زنان متلاشی شدن خانواده است.

اعتیاد در زنان

بر اساس آمار جهانی ، اعتیاد در زنان عوارض خطرناک تری نسبت به مردان ایجاد می کند . به عناون مثال فاصله زمانی اولین تجربه مصرف مواد ، تا تزریق مواد در زنان بطور متوسط 2 سال طول می کشد در حالیکه این زمان در مردان حدود8  سال است . با این حساب زنان 6 سال زودتر از مردان به ورطه وابستگی شدید ، که درمان طبعاً سخت تر و عوارض جسمی –روانی اجتماعی ان نیز به مراتب بیشتر است کشانده می شوند.

مرگ در اثر مصرف مواد نیز در زنان و دختران سریعتر رخ می دهد. بخصوص مصرف بیش از حد ، خودکشی و تصادفات ناشی از آثار مصرف برخی مواد علت اصلی مرگ و میر در زنان معتاد است.

همچنین به دلیل اینکه اعتیاد در زنان زمینه ساز سایر انحرافات است ، استفاده تزریقی از مواد و وجود سرنگهای مشترک ، همچنین رابطه جنسی پرخطر در این زنان خطر ابتلا آنها به ایدز ، هپاتیت و سایر بیماریهای مقاربتی را افزایش می دهد.

جالب اینکه در بعد درمان پیش آگهی بهتری در زنان نسبت به مردان وجود دارد و این مساله امیدواری بیشتری در به نتیجه رسیدن اقدامات درمانی در زنان معتاد ایجاد می نماید. اما از سوی دیگر یک سری موانع نیز در مقابل زنان جهت اقدام به درمان اعتیاد وجود دارد که بایستی به آنها توجه نمود.

شاید مهم ترین مانع در این بین باورها و نگرش های موجود در جامعه در مورد زنان معتاد باشد.اگر چه افراد جامعه می توانند اعتیاد را در مردان یک نوع بیماری فرض کنند اما در مورد زنان معتاد شرایط متفاوت است . متاسفانه اغلب افراد اعتیاد را در زنان یک موضوع غیر اخلاقی در نظر می گیرند تا یک بیماری . در واقع نگرش های اجتماعی منفی موجود درباره رفتار غیر اخلاقی زنان معتاد مانعی بزرگ در راه درمان اعتیاد در زنان می باشد. چرا که زنان با درونی نمودن نگرش موجود در جامعه مبتنی بر اینکه اعتیاد در واقع نوعی تزلزل اصول اخلاقی در آنهاست از درمان خود اجتناب می نمایند یا از معرفی خود به عنوان معتاد در انظار و مجامع عمومی شرمسار می شوند.

علاوه بر طرز نگرش و تفکرات افراد جامعه و تاثیر آن در باور زنان و دختران معتاد در زمینه درمان اعتیاد می توان به موانع دیگری نیز بصورت فهرست وار اشاره نمود:

 ارتباط با دوستان و بخصوص همسران معتاد و ممانعت آنها در ترک اعتیاد زنان

 مسوولیتهای زندگی از جمله مراقبت از بچه ها و وظایف همسری

 مشکلات مالی و هزینه های بالای درمان اعتیاد

 عدم تفکیک برنامه های درمانی با توجه به جنسیت و تمرکز درمان بر مردان که همانطور که ذکر شد زنان نیازمند اقدامات اختصاصی درمانی هستند.

 فقدان مراکز مخصوص بازپروری در زنان معتاد

رفع موانع ذکر شده و سایر موانعی که در اینجا به آنها اشاره نشده ، نیازمند برنامه ریزی های فرهنگی و حمایتی از زنان معتاد است.

با توجه به موارد ذکر شده ، به نظر می رسد نادیده گرفتن و یا توجه کمتر به بحث اعتیاد زنان در اینده ای نه چندان دور عواقب ناگواری را بر اجتماع تحمیل می نماید. امروزه در دنیا در حوزه های مختلف همچون پیشگیری ، درمان ، آموزش ، پژوهش ، بهداشت ، رفاه اجتماعی و ... به بحث تفاوتهای جنسیتی در برنامه ریزیها توجه خاص می شود.

به نظر می رسد زنان معتاد بسیار آسیب پذیرتر از مردان معتاد باشند ، چرا که مصرف مواد در زنان اغلب با آسیب های اجتماعی از جمله فرار از خانه ، روسپیگری و خشونت توام است. از سوی دیگر وقتی یک زن گرفتار اعتیاد می شود ، تنها او گرفتار پیامدهای فردی و اجتماعی سو مصرف نشده است ، بلکه مصرف مواد در زنان ، فرزندان و خانواده آنها را نیز تحت تاثیر قرار می دهد.

در مورد اعتیاد نیز باید به این مساله توجه نمود ، چرا که از نظر اقدامات پیشگیرانه و درمانی زنان به دلیل ویژگی های خاص جنسیتی نیازمند مداخلات اختصاصی می باشند.  هر چند توجه به بحث اعتیاد زنان در گذشته به دلیل تمرکز براعتیاد مردان عمدتاً مغفول مانده بود ، لیکن رویکرد جدید ستاد مبارزه با مواد مخدر نوید بخش تدارک اقداماتی جهت توجه به اعتیاد زنان و دختران می باشد.

در واقع در خصوص موضوع اعتیاد در زنان می توان در ابعاد مختلف اقدامات موثری ارائه داد ، از جمله اینکه :

 تلاش در جهت تغییر نگرش افراد جامعه نسبت به اعتیاد زنان و دختران که آن را یک سوء رفتار اخلاقی تلقی نکنند بلکه اعتیاد زنان نیز در جامعه به عنوان یک بیماری نگریسته شود تا با درمان این مشکل ، اجتماع از پیامدها و عوارض ناگوار ، مهلک وجبران ناپذیر آن در امان باشد.

 لزوم توجه به تفاوتهای جنسیتی در برنامه های پیشگیرانه ، همانطور که اشاره شد به دلیل تفاوتهای جنسیتی زنان و مردان ، بایستی برنامه های پیشگیرانه در ابعاد مختلف برای دو جنس با توجه به ویژگی های آنها طراحی و اجرا شود.

بررسی همه جانبه وضعیت اعتیاد در زنان و دختران در کشور و عوامل مرتبط و موثر بر آن. در حقیقت به دلیل فقدان پژوهشهای خاص در این زمینه در کشور قطعاً یک مطالعه همه جانبه در توصیف وضع موجود و برنامه ریزی برای آینده مفید خواهد بود.

به هر حال بی توجهی به زنان در برنامه ریزی هایی که در مورد اعتیاد صورت می گیرد قطعاً عواقب ناخوشایندی ، چه بسا بیشتر از پیامدهای اعتیاد مردان به دنبال دارد. لذا انتظار است تا با درک اهمیت موضوع در آینده شاهد رویکردهای حساس به جنسیت در برنامه ریزی های مرتبط با اعتیاد و مواد مخدر باشیم.


نوشته شده در دوشنبه 90/2/5ساعت 2:41 عصر توسط دلدار نظرات ( ) | |

شیخ جعفر مجتهدی

عارف بالله شیخ جعفر مجتهدی برای عمل جراحی پروستات در یکی از بیمارستانهای تهران بستری می‌شوند و برای انجام عمل دو پیش شرط می‌گذارند:

1) عدم بیهوشی

2) عدم تزریق خون

هیأت پزشکی ابتدا از پذیرفتن این دو شرط خودداری می‌کنند و به ایشان می‌گویند انجام عمل جراحی بدون بیهوشی امکان ندارد و به خاطر خونریزی‌های ناشی از جراحی در طول عمل ناگزیر از تزریق خون خواهیم بود، ولی وقتی به آنان گفته شد که حساب ایشان از دیگر بیماران جداست و انسان فوق العاده‌ای هستند، با اخذ امضاء از همراهان آقای مجتهدی مبنی بر این که اگر در حین عمل یا بعد از آن خطری متوجه ایشان شود کادر پزشکی بیمارستان و پزشک جراح مسؤلیتی نخواهند داشت، حاضر می‌شوند که بدون بیهوشی و تزریق خون این عمل جراحی را انجام دهند.

یکی از پزشکان حاضر در اتاق عمل که اعتقاد چندانی به کرامت مردان خدا نداشت و قبلاً از این و آن جریان‌هایی را در مورد آقای مجتهدی شنیده بوده ولی باور نکرده! مدتها در جستجوی آن ولی خدا بوده تا به چشم خود امر خارق‌العاده‌ای را از ایشان ببیند! و ایشان را با نام (جعفر آقا) می‌شناخته نه آقای مجتهدی.

هنگامی که تیم پزشکی در اتاق عمل آمادگی خود را برای شروع عمل جراحی اعلام می‌کند آقای مجتهدی همان پزشک را به کنار خود خوانده و دست او را در دست می‌گیرند و با گفتن چند ذکر نادعلی از خود می‌روند و اسباب حیرت آن پزشک و دوستان او می‌شوند.

دیدید نیازی به بیهوشی و تزریق خون نبود؟! جعفر آقا انسان خارق‌العاده‌ای است! حساب مردان خدا از مردان عادی جداست! دکتر پی به اشتباه خود می‌برد و از این که آن روز و به چشم خود در اتاق عمل آن صحنه عجیب عمل جراحی را دیده ولی آقای مجتهدی را نشناخته معذرت‌خواهی می‌کند

هیأت پزشکی برای حصول اطمینان، محل عمل را با تیغ جراحی خراش مختصری می‌دهند تا عکس العمل آن مرد خدا را ببینند ولی مشاهده می‌کنند که ایشان اصلاً احساس درد نمی‌کنند و هیچ عکس‌العملی از خود نشان نمی‌دهند!

عمل جراحی حدود دو ساعت به طول انجامید بی آن که به خاطر افت فشار خون ناگزیر از تزریق خون شوند!

هنگامی که آقای مجتهدی پس از انتقال به اتاق چشمان خود را باز می‌کنند، همان دکتر را در کنار تخت خود مشاهده می‌کنند که سرگرم گرفتن فشار خون می‌باشد و صحنه شگرف اتاق عمل را مرتباً در ذهن خود مرور می‌کند ولی پاسخی برای پرسش‌های خود نمی‌یابد!

هنگامی که یکی از همراهان آقای مجتهدی به او می‌گویند:

دیدید نیازی به بیهوشی و تزریق خون نبود؟! جعفر آقا انسان خارق‌العاده‌ای است! حساب مردان خدا از مردان عادی جداست! دکتر پی به اشتباه خود می‌برد و از این که آن روز و به چشم خود در اتاق عمل آن صحنه عجیب عمل جراحی را دیده ولی آقای مجتهدی را نشناخته معذرت‌خواهی می‌کند و می‌گوید:

حالا می‌فهمم که چرا آقای مجتهدی دست مرا در دست خود گرفتند و با گفتن چند ذکر « نادعلی » بدون بیهوشی آماده عمل جراحی شدند و در طول عمل جراحی پروستات با آن که طبعاً بسیار درد آور است از خود عکس‌العملی نشان ندادند که هیچ، الآن هم از خوردن دارو و تزریق آمپول برای تسکین درد ناشی از عمل جراحی خودداری می‌کنند! با این کار خواستند پرده‌ای از کرامات وجودی مردان خدا را به من نشان بدهند تا در مورد آنان دچار تردید نشوم!(به نقل از کتاب لاله ای از ملکوت)


نوشته شده در دوشنبه 90/2/5ساعت 2:40 عصر توسط دلدار نظرات ( ) | |

نظر اسلام در مورد آرزوی مرگ کردن چیست؟

آرزوی مرگ

چنین عملی شرعاً ممنوع است و انسان نباید از پروردگارش بخواهد که مرگ او را جلو بیندازد و یا آرزوی مرگ کند ،زیرا پیامبر اسلام چنین کاری را نهی فرموده و می فرماید :

«هیچ یک از شما به خاطر زیانی که به او رسیده آرزوی مرگ نکند چرا که اگر نیکو کار است شاید نیکی هایش را فزون کند و اگر بدکار است شاید توبه کند .»

و این امر بدان معنا است که انسان نباید برای مرگ خودش تقاضای تعجیل کند و یا آن را آرزو نماید ،زیرا شخص از دو حال خارج نیست: یا یکی از اشخاص نیکوکار است که عمر طولانی او موجب افزایش حسنات اوست . و یا از اشخاص بد کار است که در این صورت امید آن می رود که خداوند فرصت توبه را برای او فراهم نماید و از آن پس عبرت گیرد و به درگاه خداوند باز گردد .پس دلیلی ندارد که او آرزوی کند .

در حدیث دیگری روایت شده است که پیامبر «ص»می فرماید :

«و اگر ناگزیر باید آرزوی مرگ نماید باید بگوید :خدایا مرا زنده بدار مادامی که می دانی زندگی برای من نکو ست و مرا بمیران وقتی که مرگ برای من بهتر باشد »

یعنی باید کار را به خدا بسپارد نه به اختیار خود چرا که اگر زندگی برای او بهتر باشد پس طول عمر برای او بهتر و شایسته تر است .در حدیثی روایت شده است که پیامبر «ص» می فرماید :

« خیر النّاسِ مَن طالَ عُمرهُ و حسُنَ عَمَلُهُ »؛ «بهترین مردم کسی است که عمرش طولانی و کردارش خوب باشد »

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید : «هیچ یک از شما به خاطر زیانی که به او رسیده آرزوی مرگ نکند چرا که اگر نیکو کار است شاید نیکی هایش را فزون کند و اگر بدکار است شاید توبه کند»

مرگ

شاید بقای زندگی چنین شخصی هم برای خود و هم برای دیگران مفید و سودمند باشد و اگر مرگ برای او بهتر باشد ،خداوند او را می میراند که چه بسا عمر طولانی او مستوجب گناهانی گردد که عاقبت خوب و ستوده ای در بر نداشته باشد ، بنابراین لازم است که انسان چنین آگاهی را به خدا و به اذن و مشیت او محول نماید آداب یک مسلمان باید با پروردگارش اینگونه باشد ،اما کسی به محض این که به مصیبتی دنیای مبتلا گردد مانند اینکه همسرش ،یا دخترش ،یا فرزندش و یا ... فوت نماید و یا به بیماری دچار شود ،آرزوی مرگ کند و تمام زندگیش را به جهنمی تبدیل کند، در واقع خود اوست که زندگیش را به این صورت در آورده است ،چرا که انسان خود می تواند زندگیش را به صورت خوب و سعادتمندانه و رضایت بخش در آورد همان گونه که در بعضی احادیث روایت شده که پیامبر «ص» می فرماید :

«خداوند متعال به عدالت خود شادی و آرامش خاطر را در رضا و یقین غم و اندوه را در شک و ناسپاسی قرار داده است»

شادی و آرامش خاطر در رضا و یقین است یعنی انسان به آن چه از جانب خدا می آید راضی و به قضا و قدر او تن دهد و یقین داشته باشد به این که نزد خداوند به پاداش خوب نائل خواهد شد یعنی باید مسلمان به امروز خود راضی و به فردایش اطمینان داشته باشد .

این است مفاد رضا و یقین که به او سرور ،شادی و آرامش روحی می دهد چنان آرامش روحی که بعضی از گذشتگان گفته اند :

ما در چنان سعادتی زندگی می کنیم که اگر پادشاهان از آن آگاهی می یافتند برای نیل بدان با شمشیر با ما  به مقابله برمی خواستند چنین سعادتی از شمار سعادت طلا و جواهر و قصرهای عالی نیست بلکه از سعادت روحی و روانی است  .


نوشته شده در دوشنبه 90/2/5ساعت 2:40 عصر توسط دلدار نظرات ( ) | |

<   <<   66   67   68   69   70   >>   >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ