آنسان که برگ می افتد افتاد - آن اتفاق سرد- می افتد ************** روز مبادا! وقتی تو نیستی چونانکه بایدند نه بایدها... مثل همیشه آخر حرفم وحرف آخرم را عمری است لبخندهای لاغر خود را دردل ذخیره می کنم: باشد برای روز مبادا! اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست آن روز هرچه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا روزی درستمثل همین روزهای ماست اما کسی چه می داند؟ شاید امروزنیز روزمبادا باشد! وقتی تونیستی نه هست های ما چوانکه بایدند نه بایدها... هرروز بی تو روز مباداست! حرفهای ما هنوز ناتمام... تا نگاه می کنی: لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود آی... ناگهان ********** نان ماشینی آسمان تعطیل است بادها بیکارند ابرها خشک و خسیس دستمالی خیس روی پیشانی تب دار بیابان بکشم دستمالم را اما افسوس نان ماشینی در تصرف دارد ...... ...... ...... آبروی ده ما را بردند! ************ سراپا اگر زرد و پژمرده ایم *** فال نیک گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟ پر می زند دلم به هوای غزل، ولی گیرم به فال نیک بگیرم بهار را تقویم چارفصل دلم را ورق زدم رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند *** از این ای عشق آنسان که برگ می افتد افتاد - آن اتفاق سرد- می افتد ************** روز مبادا! وقتی تو نیستی چونانکه بایدند نه بایدها... مثل همیشه آخر حرفم وحرف آخرم را عمری است لبخندهای لاغر خود را دردل ذخیره می کنم: باشد برای روز مبادا! اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست آن روز هرچه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا روزی درستمثل همین روزهای ماست اما کسی چه می داند؟ شاید امروزنیز روزمبادا باشد! وقتی تونیستی نه هست های ما چوانکه بایدند نه بایدها... هرروز بی تو روز مباداست! حرفهای ما هنوز ناتمام... تا نگاه می کنی: لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود آی... ناگهان ********** نان ماشینی آسمان تعطیل است بادها بیکارند ابرها خشک و خسیس دستمالی خیس روی پیشانی تب دار بیابان بکشم دستمالم را اما افسوس نان ماشینی در تصرف دارد ...... ...... ...... آبروی ده ما را بردند! ************ سراپا اگر زرد و پژمرده ایم *** فال نیک گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟ پر می زند دلم به هوای غزل، ولی گیرم به فال نیک بگیرم بهار را تقویم چارفصل دلم را ورق زدم رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند *** از این ای عشق کس کلاه قصه را پولک نزد عشق من پاییز آمد مثل پار باز هم ما بازماندیم از بهار احتراق لاله را دیدیم ما گل دمید و خون نجوشیدیم ما باید از فقدان گل خونجوش بود در فراق یاس مشکیپوش بود یاس بوی مهربانی میدهد عطر دوران جوانی میدهد یاسها یادآور پروانهاند یاسها پیغمبران خانهاند یاس در هر جا نوید آشتیست یاس دامان سپید آشتیست در شبان ما که شد خورشید؟ یاس بر لبان ما که میخندید؟ یاس یاس یک شب را گل ایوان ماست یاس تنها یک سحر مهمان ماست بعد روی صبح پرپر میشود راهی شبهای دیگر میشود یاس مثل عطر پاک نیت است یاس استنشاق معصومیت است یاس را آیینهها رو کردهاند یاس را پیغمبران بو کردهاند یاس بوی حوض کوثر میدهد عطر اخلاق پیمبر میدهد حضرت زهرا دلش از یاس بود دانههای اشکش از الماس بود داغ عطر یاس زهرا زیر ماه میچکانید اشک حیدر را به راه عشق معصوم علی یاس است و بس چشم او یک چشمه الماس است و بس اشک میریزد علی مانند رود بر تن زهرا گل یاس کبود گریه آری گریه چون ابر چمن بر کبود یاس و سرخ نسترن گریه کن حیدر که مقصد مشکل است این جدایی از محمد مشکل است گریه کن زیرا که دخت آفتاب بیخبر باید بخوابد در تراب این دل یاس است و روح یاسمین این امانت را امین باش ای زمین نیمهشب دزدانه باید در مغاک ریخت بر روی گل خورشید خاک یاس خوشبوی محمد داغ دید صد فدک زخم از گل این باغ دید مدفن این ناله غیر از چاه نیست جز دو کس از قبر او آگاه نیست گریه بر فرق عدالت کن که فاق میشود از زهر شمشیر نفاق گریه بر طشت حسن کن تا سحر که پر است از لخته خون جگر گریه کن چون ابر بارانی به چاه بر حسین تشنهلب در قتلگاه خاندانت را به غارت میبرند دخترانت را اسارت میبرند گریه بر بیدستی احساس کن گریه بر طفلان بیعباس کن باز کن حیدر تو شط اشک را تا نگیرد با خجالت مشک را گریه کن بر آن یتیمانی که شام با تو میخوردند در اشک مدام گریه کن چون گریه ابر بهار گریه کن بر روی گلهای مزار مثل نوزادان که مادرمردهاند مثل طفلانی که آتش خوردهاند گریه کن در زیر تابوت روان گریه کن بر نسترنهای جوان گریه کن زیرا که گلها دیدهاند یاسهای مهربان کوچیدهاند گریه کن زیرا که شبنم فانی است هر گلی در معرض ویرانی است ما سر خود را اسیری میبریم ما جوانی را به پیری میبریم زیر گورستانی از برگ رزان من بهاری مرده دارم ای خزان زخم آن گل در تن من چاک شد آن بهار مرده در من خاک شد ای بهار گریه بار نا امید ای گل مأیوس من یاس سپید
افتاد
- آن اتفاق زرد-
آنسان که مرگ
اما
او سبز بود وگرم که
افتاد
آذر 58
نه هست های ما
با بغض می خورم
*********
حسرت همیشگی
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !
پیش از آنکه با خبر شوی
چقدر زود
دیر می شود!
هق هق گریه ی خود را خوردند
من دلم می خواهد
گتوند-تابستان57
اگر دل دلیل است
ولى دل به پائیز نسپرده ایم
چو گلدان خالى لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده ایم
گواهى بخواهید، اینک گواه
همین زخم هایى که نشمرده ایم!
دلى سر بلند و سرى سر به زیر
از این دست عمرى به سر برده ایم
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
آن برگهای سبزِِ سرآغاز سال کو؟
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟
نه از مهر ور نه از کین می نویسم
نه از کفر و نه از دین می نویسم
دلم خون است ، می دانی برادر
دلم خون است ، از این می نویسم
بگذار بگویمت
این دل به کدام واژه گویم چون شد
کز پرده برون و پرده دیگر گون شد
بگذار بگویمت که از ناگفتن
این قافیه در دل رباعی خون شد
دستی به کرم به شانه ی ما نزدی
بالی به هوای دانه ی ما نزدی
دیر است دلم چشم به راهت دارد
ای عشق ، سری به خانه ی ما نزدی
افتاد
- آن اتفاق زرد-
آنسان که مرگ
اما
او سبز بود وگرم که
افتاد
آذر 58
نه هست های ما
با بغض می خورم
*********
حسرت همیشگی
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !
پیش از آنکه با خبر شوی
چقدر زود
دیر می شود!
هق هق گریه ی خود را خوردند
من دلم می خواهد
گتوند-تابستان57
اگر دل دلیل است
ولى دل به پائیز نسپرده ایم
چو گلدان خالى لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده ایم
گواهى بخواهید، اینک گواه
همین زخم هایى که نشمرده ایم!
دلى سر بلند و سرى سر به زیر
از این دست عمرى به سر برده ایم
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
آن برگهای سبزِِ سرآغاز سال کو؟
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟
نه از مهر ور نه از کین می نویسم
نه از کفر و نه از دین می نویسم
دلم خون است ، می دانی برادر
دلم خون است ، از این می نویسم
بگذار بگویمت
این دل به کدام واژه گویم چون شد
کز پرده برون و پرده دیگر گون شد
بگذار بگویمت که از ناگفتن
این قافیه در دل رباعی خون شد
دستی به کرم به شانه ی ما نزدی
بالی به هوای دانه ی ما نزدی
دیر است دلم چشم به راهت دارد
ای عشق ، سری به خانه ی ما نزدی
هیچ کس بر سینه سنجاقک نزد
... کوچه ما کهنه بود از چرک سال
نیمه شب ها برق می زد از شغال
... ما گرسنه، ما پریشان، ما پکر
ما برای آش نذری دربه در
غرق می شد گاه از ما فصل آب
کودکی در آبراه فاضلاب
... قریه ما فاصل شهر و ده است
در حقیقت حاصل شهر و ده است
مهد آجرها و فرغون ها در اوست
زادگاه سرد سیفون ها در اوست
بدین مناسبت حدود یک میلیون نفر از سراسر بریتانیا و دیگر کشورهای جهان در خیابانهای لندن گرد آمدهاند و برآوُرد میشود که دو میلیارد نفر نیز در جهان از طریق تلویزیون تماشاگر این مراسم بودهاند.
به گزارش خبرگزاریها، حدود ???? میهمان، از جمله دیوید بکهام، فوتبالیست مشهور، التون جان خواننده، و کمدین پرطرفدار انگلیسی «مستر بین» نیز در مراسم ازداوج شاهزاده ویلیام و کیت میدلتون حضور داشتند.
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |