طواف دل
گفتم:مصونیت است نه محدودیت. گفتند:بانک وام مسکن میده ،خوب نیست تو چادر زندگی کنی! گفتم :ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن گفتند:حوزه تعطیل شده؟ گفتم:چشم های ناپاک از سیاهی چادر ما سیاهی می رود. گفتند:فناتیک ....دختر امام جمعه !.... گفتم :بیشتر از سرخی خون شهید از سیاهی چادر ما می هراسند. گفتند:اللللللللهم صل علی محمد و .... گفتم:چادر نیست ،جای در است . گفتند:هر چی عشقیه زیر چادر مشکیه... گفتم:به خاطر مادرم ...به خاطر مادرتان که چادرش خاکی شد و خونی.... گفتند:.... گفتم:به خاطر خواهر ارباب بی کفنم که لحظه ای چادر از سرش نیفتاده... گفتند:.... دیگر هیچ
نوشته شده در دوشنبه 90/2/5ساعت
3:0 عصر توسط دلدار نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |