طواف دل
کس کلاه قصه را پولک نزد
هیچ کس بر سینه سنجاقک نزد
... کوچه ما کهنه بود از چرک سال
نیمه شب ها برق می زد از شغال
... ما گرسنه، ما پریشان، ما پکر
ما برای آش نذری دربه در
غرق می شد گاه از ما فصل آب
کودکی در آبراه فاضلاب
... قریه ما فاصل شهر و ده است
در حقیقت حاصل شهر و ده است
مهد آجرها و فرغون ها در اوست
زادگاه سرد سیفون ها در اوست
نوشته شده در شنبه 90/2/10ساعت
7:31 صبح توسط دلدار نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |