سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طواف دل

 

ازبهشت که بیرون رانده شدیم یادت رفت این ابلیس بود که زیر پایمان نشست و از آغوش خدا بیرونمان کشید ...یادت رفت و همه چیز را گردن حوای هبوط کرده انداختی تمام آدم ها قاضی شدند و در محکمه ی تاریخ تمام حواها محکوم،حتی همین حوای دم  دست تو...                                                                                         

 

هبوط ما مقدمه ی یک پرواز بود،خدا دوباره برایمان آغوش باز کرد اما تو هنوز زخم خورده ی همان یک سیب بودی ...                                                               

 

من اما با همین دست های ضعیفم که به قول تو قدرت هیچ کاری را نداشت گره ی محکمی به ریسمان بندگی زدم ،همان ریسمانی که یک سرش در دستهای خدا بود و سر دیگرش برقفل دل های ما ،گره اش زدم و نزدیک تر شدم ،نزدیک و نزدیک تر...                                                                                                     

 

من آسیه وار به چهار میخ جور فرعون کشیده شدم وذکر زیر لبی ام تنها همین بود"رب ابن لی عندک بیتا فی الجنه"...من جاری شده در رگ های تنها مقدسه ی بیت المقدس مهبط جبرائیل شدم ،من ام العیسی شدم ،عیسی پرور...من با شِِِان نزول انا اعطینا پشت درب سوخته مسماراز سینه بیرون کشیدم ،پهلوشکستم ،من در شبی تاریک دست از کفن بیرون آوردم و فرزاندم رابرسینه فشردم ....من با زینب بوسه برگلوی امام زمانه ام زدم و در چشم هایش زمزمه کردم ،روحی فداک حسینم...من با رقیه غسل اشک دادم سر بی تن بابایم را...با ملیکا مادر تنها منجی عالم شدم وتو...تو پدر شدی و من دختر همیشه کوچک تو ،تو برادر شدی و من تکیه گاهی برای شانه های همیشه خسته ی تو،تو همسر شدی ومن همسفر راه بی پایان زندگی ات ومن مادر شدم و بهشت زیر پایم فشرده شد. تو را در آغوش گرفتم ،شیره ی جانم را تقدیمت کردم ،با قدم های کوچک تو ،قدم برداشتم ،با زمین خوردن تو سر زانوانم زخم برداشت ،از تب تو سوختم ،تو بزرگ شدی و من کوچک ماندم ...                        

 

توجهاد کردی ؛شهید شدی ؛قاضی شدی؛حق طلاق همه اش با تو بود ؛دیه ی تو دو برابر من بود ؛سهم ارث تو دو برابر میشد ومن ....من هنوز برایت همان حوای رانده شده بودم ....                                                                                           

 

اما پدرم ،برادرم ،همسرم ،پسرم !یادت رفت این من بودم که بارها تنهای تنها غم های دلت را طلاق داده بودم تمام ارثیه ی وجودم را دو دستی تقدیمت کرده بودم ...یادت رفت دیه ی وجودت تمام جوانی من بود ...یادت رفت ای آدم !که من مادر شده ام ....مادر !     از وبلاگkabootaredel.parsiblog.com     


نوشته شده در پنج شنبه 90/3/5ساعت 6:21 عصر توسط دلدار نظرات ( بدون ) | |

عنوان: رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس تصریح کرد:ممکن است به دانشجوی پزشکی توصیه شود که نباید کسی که خود باید پاسدار سلامت یک جامعه باشد از دخانیات استفاده و به سلامتی خود لطمه بزند ، این تنها حکم یک توصیه را دارد.

رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس افزود: درصد پزشکان سیگاری در کشور زیاد است اما اینکه دانشجویی متخصصی را از تحصیل محروم کنیم درست نیست.

وی به ریشه ای عمل کردن در حوزه دانشگاه و مدارس اشاره کرد و گفت: این کار باید زیر بنایی مرتفع شود ما باید فرهنگ اسلامی و فرهنگ استعمال دخانیات را در دانشگاه ها خصوصا مدارس باید ریشه ای حل شود.

علی عباسپور تهرانی فرد در خاتمه افزود: دانشگاه مکان عمومی است و کشیدن سیگار در محیط دانشگاه ممنوع است برخورد قانونی در این محیط ها خوب است اما اینکه بخواهیم دانشجو را سر استعمال سیگار اخراج کنیم اشتباه است .


نوشته شده در پنج شنبه 90/3/5ساعت 6:14 عصر توسط دلدار نظرات ( بدون ) | |

عنوان: ساعت ? صبح یکشنبه –اول خرداد- دختر بچه ای در تماس با پلیس شهرستان صومعه سرا از قتل مادرش خبر داد.بلافاصله پس از اطلاع تیمی از ماموران همراه بازپرس جنایی در خانه روستایی حاضر شده و با جسد غرق در خون فریبا ?? ساله رو به رو شدند.

تیم جنایی در نخستین گام به بازجویی از دختر مقتول پرداختند که او اظهار داشت: امروز صبح پدر و مادرم با هم درگیر شدند. در یک لحظه پدرم به نام رشید کنترلش را از دست داد و با شش ضربه داس مادرم را از پا درآورد.او پس از این جنایت سراسیمه خانه را ترک کرد.

در ادامه ماموران با زیر نظر گرفتن راه های خروجی روستا تجسس برای دستگیری قاتل فراری را آغاز کردند. کمتر از سه ساعت از جنایت گذشته بود که رشید هنگام فرار از روستا شناسایی و در عملیاتی غافلگیرانه دستگیر شد.

او پس از انتقال به اداره آگاهی لب به اعتراف گشود و گفت: مدتی بود با فریبا اختلاف داشتم. هر روز این اختلاف بیشتر می شد. صبح روز حادثه قصد داشتم به محل کارم بروم که او شروع به بهانه گیری کرد.در یک لحظه عصبانی شده و با داس به جانش افتادم. وقتی از مرگ او مطمئن شدم از ترس خانه را ترک کردم. من قصد کشتن او را نداشتم. در یک لحظه این اتفاق افتاد و الان پشیمانم.

متهم به قتل پس از اعتراف به این جنایت با قرار قانونی روانه زندان شد.


نوشته شده در پنج شنبه 90/3/5ساعت 6:13 عصر توسط دلدار نظرات ( بدون ) | |

gdfhjdgfhfgd

عنوان: افزایش سن ازدواج در میان جوانان به خصوص دختران معضلات فرهنگی و اجتماعی متعددی را برای جامعه به همراه دارد.

زینب‌پور راد کار‌شناس ارشد مددکاری با بیان این مطلب به باشگاه خبرنگاران گفت: افزایش رشد تحصیلاتی دختران نسبت به پسران با توجه به آمار قبولی آنان در کنکور دانشگاه‌ها، افزایش میزان اشتغال به کار و بالا رفتن توان اقتصادی دختران موجب شده تا انگیزه کمتری به ازدواج داشته و در نتیجه باعث بالا رفتن توقعات در میان این قشر از جامعه شود.

وی افزود: اعتیاد، بی‌بند و باری‌های اخلاقی، همسر آزاری و روابط سرد از دیگر عواملی است که رغبت دختران را نسبت به ازدواج کاهش داده و در نتیجه سن ازدواج در جامعه رو به افزایش است.

این مددکار اشاره کرد: نداشتن شغل مناسب برای پسران، نداشتن مسکن، همچنین از بین رفتن برخی ارزش‌های معنوی و نیز برخی رسوم و سنت‌ها سبب شده تا نه تنها سن ازدواج در میان جوانان به خصوص دختران بالا رود بلکه استحکام زندگی خانوادگی نیز سست شود.

پورراد به راه کارهایی برای حل این معضل اشاره کرد و گفت: دولت می‌تواند با یک برنامه ریزی مناسب و نیز فرهنگ سازی از نهاد خانواده تا حدود زیادی این معضل را مرتفع کند همچنین آگاه سازی و اطلاع رسانی و نیز مشاوره‌های خانوادگی و فردی در این امر تاثیر بسزایی به روند استحکام زندگی‌ها و سوق میل جوانان به خصوص دختران به سمت ازدواج بی‌تاثیر نخواهد بود.


نوشته شده در پنج شنبه 90/3/5ساعت 6:8 عصر توسط دلدار نظرات ( بدون ) | |

69497

عنوان: این متهم ناصر نام دارد که پس از دستگیری اولین قاتل سریالی به نام مهین، به دومین قاتل سریالی شهر قزوین معروف شده است.

جنایت‌های این متهم از روز ?? اردیبهشت سال ?? آغاز شد؛ زمانی که زنی سالخورده پس از خروج از خانه‌اش در قزوین به طرز مرموزی مفقود شد.به دنبال گم شدن این زن، اعضای خانواده‌اش با حضور در اداره آگاهی قزوین، موضوع را به پلیس آگاهی اطلاع دادند. ماموران نیز در جستجوی زن‌گمشده بودند که چند روز بعد جسدش را در منطقه کمال‌آباد قزوین پیدا کردند و نظریه پزشکی قانونی نشان داد وی بر اثر خفگی به قتل رسیده است.

در تحقیق از خانواده مقتول سالخورده نیز معلوم شد طلاهای او سرقت شده است. در حالی که ماموران در جستجوی قاتل بودند، جسد ? زن سالخورده دیگر نیز از سوی پلیس آگاهی قزوین کشف شد.شواهد نشان می‌داد این دو زن مانند نخستین مقتول بر اثر خفگی کشته شده‌اند و اموالشان هم سرقت شده است.جستجوها برای دستگیری قاتل مرموز ادامه داشت تا این‌که ?? اسفند سال ?? چهارمین جنایت هم رقم خورد و رسیدگی به پرونده وارد مرحله تازه‌ای شد.

به دنبال این جنایت‌ها، روز ?? فروردین سال گذشته مردی با مرکز فوریت‌های پلیسی ??? قزوین تماس گرفت و از کشف پنجمین جسد خبر داد.با اعزام ماموران به محل حادثه، تحقیق از مرد تماس‌گیرنده آغاز و جسد به پزشکی قانونی منتقل شد.

شاهد حادثه از مشخصات قاتل گفت

 

تماس گیرنده در تشریح ماجرا گفت: روز حادثه هنگام رفتن به محل کارم، مشاهده کردم یک راننده مینی‌بوس با توقف در حاشیه جاده، جسدی را بیرون انداخت و فرار کرد.

با ثبت اظهارات شاهد، راننده مینی‌بوس تحت تعقیب قرار گرفت و در ادامه تحقیقات مشخص شد او یک مجرم سابقه‌دار به نام ناصر است. با شروع تحقیقات سرانجام ناصر (عامل جنایت)‌ دستگیر و به قتل ? زن سالخورده به انگیزه سرقت اموال و طلاهایشان اعتراف کرد.

با اعتراف متهم و بازسازی صحنه جنایت‌ها، پرونده متهم به شعبه دوم دادگاه کیفری استان قزوین ارسال شد و تیرماه سال گذشته در جریان محاکمه، متهم با اعتراف به قتل ? نفر گفت: زن‌ها را به عنوان مسافر سوار مینی‌بوس می‌کردم و در میانه راه آنها را با روسری خفه و طلا و پول‌هایشان را سرقت می‌کردم.

قاتل سریالی افزود که حس درونی‌اش به او دستور می‌داده زنان سالخورده را بکشد.همچنین متهم در بخشی از اعترافاتش گفت: ? بار هم نقشه قتل همسرم را طراحی کردم؛ اما نتوانستم آن را عملی کنم.به این ترتیب عامل جنایت پس از محاکمه و دفاع وکیل مدافع به ? بار قصاص محکوم شد که حکم صادره در دیوان‌عالی کشور تایید و برای اجرا به شعبه اجرای احکام دادگستری قزوین ارسال شد.

آخرین خبرها حاکی است، دومین قاتل سریالی زنان در قزوین فردا ـ پنجشنبه ـ در خیابان اصفهان، خیابان ایران‌گاز قزوین یعنی همان محلی که نخستین قربانی‌اش را به دام انداخته بود، مقابل دیدگان مردم به دار مجازات آویخته خواهد شد تا مجازات او درس عبرتی برای دیگر تبهکاران باشد.


نوشته شده در پنج شنبه 90/3/5ساعت 6:5 عصر توسط دلدار نظرات ( بدون ) | |

<   <<   31   32   33   34   35   >>   >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ