سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طواف دل

منبع : مستند فقر و فحشا - مسعود دهنمکی
توضیح : مقاله ی یوسفعلی میرشکاک در مورد شهر تهران

مشکل آفرینی پایتخت را تا کجا می توان نادیده گرفت؟ تا کجا می شود با این  مرداب بزرگ مماشات کرد و برای برپا ماندن قائمه های تباهی آن رضایت داد که  همه ارزشهای دینی، فرهنگی و انقلابی به مسلخ برود؟ من نمی دانم چه مقدار از  بودجه مملکت در این دوزخ رنگارنگ به باد فنا می رود و نمی خواهم که بدانم اما  حداقل یک سوم همه چیز از نان گرفته تا گوشت و سبزی و میوه و پارچه و بنزین و  سیمان و ... در کام این اژدهای سیری ناپذیر فرو می رود و هیچ حاصلی جز آلودگی  زمین و هوا، فرهنگ و هنر و اخلاق ندارد. و عجب حوصله ای دارند کسانی که  سخنوری را با سیاست یکی انگاشته اند و به جای گریختن از این دیو، مدام از  جانبی سعی می کنند با موعظه و شعار اشتهایش را کور کنند و از جانب دیگر بی  هیچ حرف و سخنی و تنها به مدد تصاویر آن را به مصرف هر چه بهتر و بیشتر فرا  می خوانند. شاید از بس در میان گیر و دار ازدحام آهن و آدم و دود و نکبت و  هیاهو به سر نبرده اند فراموش کرده اند که از سه دهه قبل تا کنون پایتخت  دریایی از همتافت انسان و سیمان و سنگو ماشین شده است که مدام موج می زنند و  پیش می روند و می بلعند.

 شاید دور از اجتماع خشم و معاش به سر بردن موجب شده  است که تهران این جریان زده ترین دیو آدم خوار که همچنان روستاها را به خود  فرا می خواند به صورت آرمانشهر زیبا با فواره ها و گلها و درختان و مردم سر  به راه و آرامی که خوشبختی می خورند و سعادت می پوشند و در فراق ایمان خویش  چرت بلبلی می زنند جلوه کند.  تهران این دوزخ رنگارنگ آینه گردان بحران ایمان شکن انسان شکاری است که  نام تهاجم فرهنگی به خود گرفته است. تا تهران هست تهاجم بر قرار است. یا به  عبارت دیگر ما همه مهاجمیم و هر کدام با سوداها و آرزوها و نا امیدی ها و  دلهره های روز افزون خویش به هر آنچه سنت و اخلاق و فرهنگ و دیانت است هجوم  می بریم، خورده می شویم و می خوریم. خشم و آز و شهوت در چشمها شعله می کشد و  چاره دیگری هم نیست. چکار می شود کرد؟ در میان امواج سهمگین این اقیانوس ظلمت  و تباهی اگر گرگ نباشی خورده خواهی شد. اگر اعتماد کنی خیانت خواهی دید. اگر  راست بگویی تنها خواهی ماند. اگر مومن باشی نفرت ریاکاران و دغلبازان را بر  خواهی انگیخت. تنها راه زنده ماندن در این اسفل السافلین همرنگ جماعت شدن  است.   این دژ جادو در فرادست از محله های میلیونر نشین پاریس و لندن زیباتر و در  فرودست از هارلم و حاشیه دهلی و بمبئی کثیف تر و رقت انگیزتر است. بالای این  دژ طلا آباد است و پایین آن حلبی آباد. صبحانه اطفال در فرادست دژ همراه با  بخور قوربونت برم! بخور فدات شم! شیر و کیوی و کیک شکلاتی و آب آناناس است و  در حلبی آباد تکه ای نان بیات که گاه با اندکی روغن نباتی چرب شده است. من  کار به این ندارم که میان فرادست و فرودست چه مقدار فاصله است و چرا. هر گونه  چند و چون کردن در این ]مورد[ بخیه به آبدوغ زدن است و اصولا بحران که بیخ  پیدا می کند با چند و چون و من بمیرم و تو بمیری و فرزند کمتر زندگی بهتر و  ... کاری از پیش نمی رود. مهم این نیست که ژرفای مغاک میان طبقات روز به روز  بیشتر می شود. مشکل اینجاست که در عالم فرهنگ و تکرار امروز نمی شود جلوی هر  کدام از این مغاکهای نرده کشید. برای این که آموزگاران فرهنگ و اخلاق روزگار  ما رسانه های دیداری و شنیداری اند نه بنده و حضرتعالی. روزگاری که بنده و  حضرتعالی متصدی فرهنگ و اخلاق و آدم و عالم بودیم می توانستیم صدایمان را تا  آنجا بلند کنیم که طبقه فرودست نشنود یا طوری بخوریم و بپوشیم که نبینند و  نخواهند. اما رسانه ها طوری ساخته و پرداخته شده اند که هم صدایشان و همه  برسد و هم سیمایشان. و در این میان مغاکها خود بخود پر می شوند. و آنچه موجب  بحرانهای غیر قابل کنترل و پی در پی می شوند پر شدن همین مغاکها از همترازی  فرهنگی و اخلاقیاست. ایجاد همترازی از لوازم ذات فرهنگ رسانه هاست. نمی شود  برای ساکنان ارجمند زعفرانیه و نیاوران، سلطنت آباد برنامه ای تدارک دید و  برای ساکنان نا ارجمند زور آباد و مفت آباد و جور آباد برنامه ای دیگر. اینها  همه یک برنامه می خواهند. برنامه ای به نام سرگرمی. خواه سریال و موسیقی و  فیلم باشد، خواه ورزش و تفریح و دلقک بازی و الی آخر. و مهمتر از همه همین  الی آخر، که اگر به صورت رسمی به آنها داده نشود، به صورت قاچاق آن را تهیه  می کنند.  این سخن را بگذار تا وقت دیگر. تهران شهری است نا ساز اما همتراز که اگر  کسی نخواهد به همتراز شدن در آن گردن گذارد یا باید قدرتی داشته باشد همسنگ  برخی دولتمردان که او را از چشم ده یا شاید پانزده میلیون نفر جمعیت پنهان  کند یا همتی که بر سرزمینی دور دست بگریزند. سرسخت ترین کسانی که بر برابر  همترازی اخلاق و فرهنگ در این شهر اژدها پیکر مقاومت می کنند و به این دلخوش  اند که در برابر همترازی اخلاق و فرهنگ در این شهر غول پیکر مقاومت می کنند و  به این دلخوش اند که تهران و مفاسد بی شمار بر آنان تاثیری نخواهد گذاشت از  این مصیبت غافل اند که فرزندان و نوه های آنها از تاثیر تهران بر کنار  نخواهند ماند.  آیا تهران اصلاح شدنی نیست؟ مگر خضر مبارکه ای در آن باشد. گویی روزی که پایتخت را می ساختند آن را همچون آینه ای از فولاد صیقل  خورده روبروی غرب قرار داده تا تمام آنچه را که در فرنگ می گذرد منعکس کند و  هم با هر ایمان آهن گدازی از در ستیز در آید. با دانسینگ های سیار، با عشرت  کده ها و قمارخانه های پنهان، با فیلمهای عفت سوز، با بریک دانس، با لامبادا،  با عرق ارمنی کش، با مواد مخدر و توهم زا، با عشق آزاد، با آمار روز افزون  طلاق، با مطبوعاتی که یا به غرب دعوت می کنند یا شعار می دهند یا به تحمیق  مشغولند. با روشنفکرانی که پشت به مردم دارند و رو به لیدی پلنگ با انبوه  نوجوانانی که به پرستش عضلات سیلوستر استالونه و آرنولد گرفتارند یا به وقاحت  مدونا و مایکل ایمان آورده اند. با آنتنهای کوچک ماهواره رو به تزاید، با  سرگردانی جوانانی که به افق مبهم فردای خود می نگرند. با فوج فوج دانشجویانی  که سرمایه اندک یا بسیار خانواده را می دهند تا لیسانس بگیرند و بیکار  بگردند. با سیل آموزشگاههای انگلیسی که زبان فردای فرزندان فردوسی را تعلیم  می دهند. با اجاره های کمر شکن که شانزده ساعت کار در شبانه روز طلب می کند.  با انبوه زنان کارمند و کارگری که فرزندان خود را به امان مهدکودکها و کوچه  ها رها کرده اند. با مدارس غیر انتفاعی که هر کدام به اندازه پنجاه قاچاقچی  کهنه کار مداخل دارند. با تئاتری که جز با پشتوانه دولت قادر به ادامه حیات  خود نیست. با سینمایی که در آستانه ورشکستگی است. باشاعران و نویسندگانی  گرسنه تر و مفلوک تر از کارگران فصلی. با گرانی روز افزون ارزاق با ترافیکی  که از پنج صبح تا ده شب گره می خورد و حوصله ها را می فرساید و توان ها را  تباه می کند. با اراذل و اوباشی که در کوچه ها و خیابانها مزاحم نوامیس مردم  می شوند و به بحران امنیت اخلاقی دامن می زنند. با صف خریداران ارز بر در  بانکها که مزدوران و دلالان بزرگ اند. با بیمارستانهایی که به چند برابر دیه  یک فرشته انسانی را جراحی و بستری می کنند. با اداراتی که در گرداب بروکراسی فرو رفته اند. 

با ازدحام کلافه کننده مسافران اتوبوس و تاکسی و سواری. با  انبارهای بزرگ اهتکار.باآسمانخراش ها و کومه ها و کنگره ها و سمینارهای عبث. این شهر همه چیز را به کود حیوانی و فضولات مواد مصرفی تبدیل می کند.  ساکنان آن صبح زود ازخواب پریشان خود بر می خیزند و گروه گروه همچون مورچه  ها و موریانه ها به سمت اداره ها، مغازه ها و شرکتها و کارخانه های مواد  مصرفی هجوم می برند تا در ازای بازی کردن نقش خود در هزار توی تولید، خرید،  توزیع و مصرف اجرتی بگیرند و بعضی هم به دزدی قانونی بپردازند یا مزدکار نکرده را دریافت کنند و ... تا آخر بتوانند مواد

مصرفی خود و خانواده خود را  تهیه کنند. در این شهر اغلب هیچ فنی را جز برای در آمد آن نمی آموزند. هیج  هنری را جز برای کسب درآمد ارائه نمی دهند. هیچ باوری را نمی پذیرند مگر  اینکه از قبل آن به نان و نوایی برسند.

 


نوشته شده در شنبه 90/2/3ساعت 3:24 عصر توسط دلدار نظرات ( ) | |

اکنون بعد از گذشت بیش از یک سال طراح نمایشگاه تهرانی به دلیل نقد نشدن چکش از تهرانی شکایت کرده است که مشایی پرداخت آن را تقبل کرده بود، امروز زمان رسیدگی به پرونده چک 34 میلیون تومانی تهرانی است و باید منتظر ماند و دید آیا مشایی مانند زمانی که هزینه هنگفتی را صرف خرید تابلوی این هنرمند کرده بود همچنان در این زمینه دست و دلباز باقی می ماند یا خیر؟

خبر شکایت از هدیه تهرانی توسط طراح نمایشگاه عکس این بازیگر سینمای ایران، سر و صدای زیادی به پا کرده است چرا که این بازیگر اعلام کرده توانایی پرداخت این پول را ندارد و سازمان میراث فرهنگی که پرداخت آن را تقبل کرده است باید پول را پرداخت کند.

به گزارش دادنا، حمایت مالی سازمان گردشگری از نمایشگاه عکس هدیه تهرانی در سال 88 باعث شد بسیاری از محافل سیاسی و فرهنگی از این حرکت متعجب شوند و حتی برخی انتقادهای تندی را در این رابطه مطرح کردند.

بازدید سرزده مشایی از نمایشگاه عکس هدیه تهرانی زمانی این نمایشگاه پر سر و صدا را پرحاشیه تر کرد که خبر خرید یکی از تابلوهای این بازیگر سینما توسط مشایی به قیمت گزاف در رسانه ها منتشر شد که البته این خبر هیچگاه توسط تهرانی یا مشایی تکذیب نشد.

در کنار این امر هیچگاه دلیل حمایت سازمان گردشگری و صنایع دستی از نمایشگاه تهرانی و یا میزان دقیق کمک پرداخت شده به این بازیگر اعلام نشد.

در آن زمان در کنار کنایه های سیاسی که به این جریان زده شد هنرمندان زیادی هم واکنش نشان دادند و با بیان اینکه نمایشگاه عکس هدیه تهرانی هیچ سنخیتی با سازمان میراث فرهنگی ندارد خواستار حمایت دولتی از تمام هنرمندان شدند.

اکنون بعد از گذشت بیش از یک سال طراح نمایشگاه تهرانی به دلیل نقد نشدن چکش از تهرانی شکایت کرده است که مشایی پرداخت آن را تقبل کرده بود، امروز زمان رسیدگی به پرونده چک 34 میلیون تومانی تهرانی است و باید منتظر ماند و دید آیا مشایی مانند زمانی که هزینه هنگفتی را صرف خرید تابلوی این هنرمند کرده بود همچنان در این زمینه دست و دلباز باقی می ماند یا خیر؟


نوشته شده در شنبه 90/2/3ساعت 3:18 عصر توسط دلدار نظرات ( ) | |


نوشته شده در شنبه 90/2/3ساعت 3:16 عصر توسط دلدار نظرات ( ) | |

وفاء جاسم حبیسه یک دختر 27 ساله عربستانی است که از سن 4 سالگی دچار یک بیماری ناشناخته شده است. او در اثر این بیماری از همان سن تا کنون نتوانسته حتی یک شب بخوابد.

بیماری این دختر از یک شب در سن 4 سالگی او شروع شد. او در آن شب یکباره از خواب بیدار شد و فریاد کشید و به تشنج افتاد. اما پدر و مادر وی گمان کردند که کابوس دیده و این حادثه را امری طبیعی قلمداد کردند.

این کابوس عجیب از آن زمان تا کنون که وفا جشن تولد 27 سالگی خود را برپا کرده، همچنان با او بوده است.

این تشنج، وفا را هرشب و حتی برخی از ساعات روز راحت نمی‌گذارد، به طوری که چهره این دختر جوان شبیه یک پیرزن 80 ساله شده است.

به گزارش روزنامه الرایة، پزشکان برای درمان او و دریافت علت این تشنج‌های شدید بسیار تلاش کرده‌اند، اما تا کنون موفق به درمان وی نشده‌اند.


نوشته شده در شنبه 90/2/3ساعت 3:15 عصر توسط دلدار نظرات ( ) | |

پیگیری‌ها از افراد حاضر در محل، مشخص کرد که یک دستگاه آمبولانس مزدا خاکی رنگ با سه نفر سرنشین، دو بیمار را با وضعیت کاملا نامناسب در کنار جاده‌‌ رها کرده‌اند.

یکی از بیمارستان‌های تهران، ? فرد بیمار را بدلیل نداشتن پول درمان، سوار بر خودروی آمبولانس و آن‌ها را در کنار خیابان‌‌ رها می‌کند.


به گزارش جهان، چند روز پیش اهالی یک منطقه با اطلاع دادن به کلانتری محل از ? بیماری خبر دادند که کنار اتوبان خلیج فارس بعد از پل شهید کاظمی و در زمین‌های کشاورزی آن حوالی‌‌ رها شده‌اند. 

 پیگیری‌ها از افراد حاضر در محل، مشخص کرد که یک دستگاه آمبولانس مزدا خاکی رنگ با سه نفر سرنشین، دو بیمار را با وضعیت کاملا نامناسب در کنار جاده‌‌ رها کرده‌اند.

 این دو بیمار که یکی از آن‌ها دارای شکستگی پا و عفونت و دیگری دارای سوختگی بوده‌اند، در بیمارستان بستری بودند که به علت نداشتن پول کافی برای ادامه درمان به این مکان منتقل شده‌اند.

در حال حاضر این بیماران با هماهنگی کلانتری محل به بیمارستان فیروز آبادی شهر ری منتقل شده‌اند


نوشته شده در شنبه 90/2/3ساعت 3:8 عصر توسط دلدار نظرات ( ) | |

<   <<   76   77   78   79   80      >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ